header

السلام عليك يا ابا عبدالله

home
list
archive
درباره وبلاگ
السلام علیک یا ابا عبدالله... این وبلاگ در سال 1390 توسط اینجانب راه اندازی شد. و مطالبی که در این وبلاگ قرار داده شده با بررسی و دقت کافی از لحاظ صحت و سقم صورت گرفته. به امید اینکه برای عموم موثر مفید باشد. التماس دعا...
آمار وبلاگ

تعداد بازدیدها :

49707

تعداد نوشته ها :

181

تعداد نظرات :

3

کد هدایت به بالا

دل نوشته 5

 

 

 

               همه عمر برندارم سر از این خمار مستی

 

                                که هنوز من نبودم که تو بر دلم نشستی  

.

.

بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست...

قطره قطره شراب ناب یادگار حاج اسماعیل دولابی

کتاب مصباح الهدی

...

 

امیر المومنین فرمود: در شگفتم از کسی که یأس پیشه می کند در حالی که استغفار همراه

 

اوست.

 

هر وقت غصه دار شدید برای خودتان و برای همه ی مومنین و مومنات از زنده ها و

 

 مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند امد استغفار کنید. غصه دار که می شوید گویا بدنتان چین

 

 می خورد واستغفار که می کنید این چینها باز می شود.

 

-هر روز هفتاد بار استغفار را ترک مکن. عموما عصر و دم غروب شیعیان را غم می گیرد

 

 و با استغفار برطرف می شود. با این استغفار دل پاک می شود و شیطان به دل راه ندارد.

 

غفاریت خدا یعنی اینکه هیچ گناهی برای خلقش قائل نیست و به گناه خلقش توجهی ندارد.

 

 کسی که بعضی را ببخشد و بعضی را نبخشد غفار نیست. پس تنها باور خودت شرط است.

 

البته وقتی که این را باور کردی به خود می گویی: در دیزی باز است ولی حیای گربه کجا

 

رفته است؟ آن وقت ادب می کنی و از گناه پرهیز می کنی.

 

- این که فرموده اند روزی هفتاد بار استغفار کن، تکرار برای باور است. یعنی آنقدر تکرار

 

کن تا باور کنی که خدا تو را بخشیده است.

 

- استغفار عامه مردم برای گناه دوست است. گناه دوست گناه خود آدم است.

 

مومنین وقتی توبه می کنند از گناه دوستشان توبه می کنند . گناه دوست که آمرزیده شد دل

 

خود آدم پاک می شود.

 

برای گناهان دوستانتان روزی هفتاد بار استغفار کنید و الاٌ راهتان مسدود خواهد بود. وقتی

 

 استغفار کنی دورت خلوت می شود،آن گاه علی (ع) در کنارت می نشیند.

 

 استغفار یکی از دو امان الهی است.

 

دو رکعت نماز بخوان و به خداوند عرض کن خدایا هر کس به من بدی کرده را بخشیدم،

 

تو هم مرا ببخش.

 

آن وقت ببین خدا با تو چه کار می کند.

 

خوشحال کردن شخص محزون، چه با بذل مال، چه با حرف و سخن و چه با نشستن

 

پهلوی او، کفاره گناهان است.

یا علی

(0) نظر

مولای من

مولای من...لحظه ها هم منتظرند

سالها و ماهها و روزها و ساعتها و دقیقه ها و ثانیه ها و لحظه ها پی در پی می گذرند و تو را صدا میکنند.

می آیند و می روند تا تو را ببینند و نمی توانند.

دیروز و امروز و فردا به امید حضور تو رخ می نمایند اما...

اما دیروز فراموش می شود و امروز دیروز می شود و فردا امروز...

...ولی نمی دانند که در کجای این زمان و مکان خاکی به انتظار نشسته ای.

آری...

خود بیش از هر کسی منتظر آن لحظه رویایی هستی.

آن ساعتی که بیایی و مرهمی باشی بر دلهای شوریده و معشوقی باشی برای دلهای عاشق و منتقمی باشی برای مظلومان و دردمندان.

و آن لحظه، لحظه ایست که تمام ذرات این دنیای لایتناهی از ابد تا ازل در انتظارش بوده اند و هستند و خواهند بود و به عشق درک وجودت انتظارها کشیده اند و حسرت ها خورده اند.

...

و چه بگویم از پریشانی و درماندگی و بی لیاقتی خویش که دیدنت پیش کش،  هنوز نه درست می شناسمت و نه درست درکت کرده ام و این از نابخردی و غفلت من است که خود به آن معترفم.

ولی در تحیرم که با این رو سیاهی چگونه عشق و محبتت را در دلم قرار داده ای.

آقای من...

به خداوندی خدا با تمام وجود دوستت دارم که این دوست داشتن میراثی است برای دوستداران اهلبیت.

آنانی که در کودکی با تربت جدّت حسین(علیه السلام) کام می گشایند و با نوای اذان و اقامه و ذکر شریف اشهد انّ لا الله الا الله و اشهد انّ محمّد رسول و الله و اشهد انّ علی ولی الله شنوا می شوند.

آنانی که مادرت را مادر خویش می دانند و به فاطمه مرضیه(سلام الله علیها) ارادت دارند.

ارباب من...

حال که خود می دانم نمی توانم شیعه واقعیت باشم، خوشحالم که لااقل دوستدار تو و دوستدار دوستدارانت هستم.

مولای من...

می دانم که از آمال و آرزوهای قلبی ام آگاهی، پس مجالی برای گفتن نیست...

 

ای غایب از نظر به خدا می سپارمت

جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

 

(0) نظر

عذاب زنان

عذاب زنان در جهنم

 

امیرالمومنین علی ( ع ) می فرماید :

روزی با فاطمه محضر پیامبر خدا ( ص ) رسیدیم ، دیدیم حضرت به شدت گریه می کند .

گفتم : پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله ! چرا گریه می کنی ؟

فرمود :

یا علی ! آن شب که مرا به معراج بردند ، گروهی از زنان امت خود را در عذاب سختی دیدم
 و از شدت عذابشان گریستم ( و اکنون گریه ام برای ایشان است )

زنی را دیدم که از موی سر آویزان است و مغز سرش از شدت حرارت می جوشد .

زنی را دیدم که از زبانش آویزان کرده اند و از آب سوزان جهنم به گلوی او می ریزند .

زنی را دیدم که از پستانش آویزان کرده اند .

زنی را دیدم که دست و پایش را بسته اند و مارها و عقرب ها بر او مسلط است .

زنی را دیدم که کر و کور و لال بود و در تابوتی از آتش قرار داشت که مغز سرش از سوراخهای بینی اش بیرون می آمد و بدنش از شدت جذام و برص قطعه قطعه شده بود .

زنی را دیدم که از پاهایش در تنور آتشین جهنم آویزان است .

زنی را دیدم که  گوشت بدنش را با قیچی های آتشین ریز ریز می کنند .

زنی را دیدم که صورت و دستهایش در آتش می سوزد و امعا و احشای داخلی اش را می خورد .

زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود و به هزاران نوع عذاب گرفتار بود .

و زنی را به صورت سگ دیدم و آتش از نشیمنگاه او داخل می شود و از دهانش بیرون می آید
و فرشتگان عذاب عمودهای آتشین بر سر و بدن او می کوبند .

حضرت فاطمه ( س ) عرض کرد :

پدر جان ! این زنان در دنیا چه کرده بودند که خداوند آنان را چنین عذاب می کند ؟

رسول خدا ( ص ) فرمود :

دخترم ، زنی که از موی سرش آویخته شده بود ، موی سر خود را از نامحرم نمی پوشاند .

و زنی که از پستانش آویزان بود ، زنی است که از حق شوهرش امتناع می ورزید .

و زنی که از زبانش آویزان بود ، شوهرش را با زبان اذیت می کرد .

و زنی که گوشت بدن خود را می خورد ، خود را برای دیگران زینت می کرد و از نامحرمان پرهیز نداشت .

و زنی که دست و پایش بسته بود و مارها و  عقرب ها بر او مسلط شده بودند ، به وضو و طهارت لباس و غسل جنابت و حیض اهمیت نمی داد و نظافت و پاکیزگی را مراعات نمی کرد ، نماز
را سبک می شمرد و مورد اهانت قرار می داد .

و  زنی که کر و کور و لال بود ، زنی است که از راه زنا بچه به دنیا می آورد و به شوهرش می گوید بچه تو است .

و زنی که گوشت بدن او را به قیچی می بریدند ، خود را در اختیار مردان اجنبی می گذاشت .

و زنی که صورت و دستانش می سوخت و امعا و احشای داخلی خودش را می خورد ، زنی است
که واسطه کارهای نامشروع و خلاف عفت و عصمت قرار می گرفت .

و زنی که سرش مانند خوک و بدنش مانند الاغ بود ، او زنی سخن چین و دروغگو بود .

و اما زنی که در قیافه سگ بود و آتش از نشیمنگاه او وارد و از دهانش خارج می شد ، زنی خواننده و حسود بود .

سپس فرمود :

وای بر آن زنی که همسرش از او راضی نباشد و خوشا به حال آنکه همسرش از او راضی باشد .

 

(0) نظر

حضرت فاطمه الزهرا (س)

یا فاطمه(س

چرا بانوی یگانه دو عالم،"فاطمه" نامیده شده است؟
امام صادق (ع): یعنی شر و بدی در وجود او راهی ندارد
رسول اکرم (ص): زیرا که آتشبر وی و شیعیانش ممنوع گردیده است.
امام علی (ع): شنیدم رسول خدا فرمودند: فاطمه را فاطمه نامیده اند زیرا که خدایتبارک و
تعالی وی و فرزندانش را از آتش بازداشتهاست البته آن فرزندانی از ایشان که خدا را ملاقات
کنند در حالیکه ایمان بهپروردگار داشته و بر آنچه که بر من نیز نازل شده اعتقاد داشته
باشند
چرا بانوی یگانه دو عالم، "زهراء"نامیده شده است؟
زهراء در لغت به معنی درخشنده و نورانیاست و احادیث زیادی وجود دارند که بیانگر
درخشندگی و نورانیت بانوی دو عالمهستند از آن جمله:
پیامبر اکرم (ص): او (فاطمه) حوریه ای است به صورت انسان. آن هنگام که در محراب
عبادت در برابر خدا می ایستد نور وی برای ملائکه و فرشتگان آسمان می درخشد همانگونه
که نور ستارگان برای اهل زمین درخشندگی دارد. خدایبی همتا به فرشتگانش می گوید:
هان ای فرشتگان من، به بنده شایسته ام فاطمه ،سالار بانوان، بنگرید که در بارگاهمایستاده
و از خوف و خشیت بر خود می لرزد و باهمه وجود به پرستش من روی آورده است. اینک
شمایان را گواه می گیرم که پیروان او راآتش دوزخ ایمنی بخشم.
چرا بانوی یگانه دو عالم، "صدیقه" نامیده شده است؟
این لقب از جانب رسول مکرم اسلام به فاطمه (س) داده شده بود کهدر معنی به کسی اطلاق
می شود که فراوان راستگو بوده و سخن خود را با علمش تصدیق می کند.
چرا بانوی یگانه دو عالم، "راضیه"نامیده شده است؟
یعنی ایشان به آنچه خداوند تبارک وتعالی بر وی از مرارتها، ناراحتی ها، رنجهای دنیا،
پاداشها و . . . مقرر فرمودهراضی بوده اند و این از بالاترین درجات ایمان می باشد.
چرا بانوی یگانه دو عالم، "مرضیه" نامیده شدهاست؟
زیرا ایشان مورد رضای پروردگار قرار گرفته بودند.

چرا بانوی یگانه دو عالم، "محدثه" نامیده شده است؟
امام صادق (ع): فاطمه زهراء را محدثه نامیده اند زیراکه فرشتگان از آسمان فرود آمده و با
ایشان گفتگو کردند همان گونه که مریم دختر عمران را مورد نداقرار داده اند. فرشتگان
آسمانی به فاطمه زهراء گفتند: ای فاطمه خدا تو را انتخاب کرده وپاکنموده و بر زنان عالم
برتری ات بخشیده است.
مقام حضرت زهرا (س) در حدیث شریف کساء
در بخشی از این حدیث آمده است: . . . خداوند عزوجل فرمود: ایفرشتگان من و اهل
آسمانها، من آسمان را نیفراشتم، زمین را نگستراندم، ماه رانورافشان قرار ندادم، خورشید را
درخشان، فلک را گردان، آب را جاری و کشتی را سیرکننده نیافریدم مگر به خاطر محبت
این 5 نفری که در زیر عبا هستند. جبرئیل امین عرضه داشت: پروردگارااینها چه کسانی
هستند پروردگار فرمود که آنان اهل بیت نبوتند و معدن رسالت: فاطمه و پدر و شوهر و دو
فرزندش.
سیمای حضرت زهراء(س) در قرآن چیست؟
از جمله آیات مشخص کننده سیمای حضرت زهراء (س) می توان به آیاتسوره مبارکه کوثر،
آیه قربی(آیه 22 از سوره غافر)، آیه مباهله (آیه 60 از سوره آلعمران)، آیهتطهیر و . . .
اشاره کرد. در اینجا آیه نور (آیه 35 از سوره نور) را بررسی می کنیم:
ترجمه آیه: خداوند نور آسمانها و زمین است. مثال نور خداوندهمانندچراغدانی است که در
آن چراغی (پرفروغ) باشد، آن چراغ در حبابی قرار می گیرد، حبابی شفاف و درخشنده
همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنی افروخته می شود که از درخت پربرکت
زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی. (روغنش آنچنان صاف و خالص است که)
نزدیک است بدون تماس با آتش، شعله ور شود . . .
در تفسیر این آیه از قول امام موسی کاظم (ع) آمدهاست که
-1
مراد از "چراغدان" حضرت فاطمه زهراء(س)می باشد.
-2
مراد از "چراغ"، امام حسین (ع)می باشد.
-3
عبارت " همچون یک ستاره فروزان "به درخشانی فاطمه (س) در میان زنان عالم اشاره
دارد.

-4
مراد از عبارت " نزدیک است بدون تماس با آتش، شعله ور شود " ایناست که دانش و
بینش حضرت زهراء(س) چنان است که چیزی نمانده تمام علوم و دانشها از ایشان سرچشمه
بگیرد.
چند حدیث
-1
فاطمه (س) در نماز خویش از ترسخدا پیاپی نفس نفس می زد.
-2
فاطمه (س) به اندازه ای به عبادت و راز و نیاز می پرداخت که آثار آن در پاهایش
نمایان بود.
-3
هرگاه که پیامبر خدا از سفر برمیگشت زیر گلوی فاطمه (س) را غرق بوسه می
ساخت و می فرمود: بوی خوش بهشت را ازفاطمه استشمام می کنم.
-4
هر گاه که فاطمه (س) بر پیامبر (ص) وارد می شد پدرش بر دستهای او بوسه می زد و
او را در جای خودش می نشاند و هر گاه که پیامبر (ص) ازنزد فاطمه (س) خارج می
شد پشت به دخترش نمی کرد و همچنان که با محبت به وی می نگریست، عقب عقب
حرکت می کرد (یعنی نهایت احترام در هنگام وداع)
-5
یکبار مرد نابینایی نزد فاطمه (س) حضور پیدا کرد.حضرت با پوشش چادر در برابر
وی حاضر شد که تعجب اطرافیان را در پی داشت. چون علترا سوال کردند ایشان
فرمودند : درست است که مرا نمی بیند اما بوی مرا کهاستشمام می کند(در واقع
حضرت از چادر جهت ایجاد مانعی در برابر خروج عطر زنانه خوداستفاده کرده بودند)
نکاتی درباره تسبیحات حضرت زهراء (س)
این تسبیحات شامل 34 ا . . . اکبر، 33 سبحان ا . . . ، 33 الحمدلله و یک لااله الا ا .. . در
انتهاست که به فرموده پیامبر اکرم (ص) از دنیاو تمام ارزشهای آن برتر است. زمان ذکر این
تسبیحات پس از نماز و یا قبل از خوابمی باشد که بهتر است که به آرامی و با حضور قلب
ادا شوند. در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است که "هر کس که با تسبیحات فاطمه (س)،
خدای را ستایش کند براستی کهاو را فراوان یاد کرده است". همچنین در حدیث دیگری از
امام باقر (ع) آمده است که"خداوند با چیزی برتر از تسبیحات فاطمه (س) پرستش نشده
است. اگر شیوه ای برای پرستشخدا برتر از این بود، پیامبر آن را به دختر گرانمایه اش به
ارمغان می داد. " 

(0) نظر

شیعه در دوران خلافت ابوبکر

شیعه در دوران خلافت ابوبکر 

چکیده 
پس از رحلت پیامبر اکرم انصار و مهاجر در مکانی به نام سقیفه برای تعیین خلیفه جمع شدند و سرانجام این سقیفه نشینی بیعت کردن با ابوبکر ابی قحافه از قبیله بنی تمیم شد. امام علی (ع) و شیعیان خاصش به این واقعه اعتراض کردند و اقداماتی انجام دادند. اما کاری از پیش نبردند و سرانجام با خلیفه وقت بیعت کردند. امام علی (ع) نیز از دو گزینه مخالفت و بیعت، بیعت را برگزید. 
حال این سؤال مطرح است که آیا بیعت (سکوت) حضرت به این معنا است که ایشان از مطالبه حق خویش صرف نظر کردند و آن را به خلیفه وقت واگذار کرد ؟ در مقاله حاضر به بررسی این مسأله می پردازیم. 
واژگان کلیدی: شیعه، تشیع، ابوبکر، سکوت، بیعت. خلیفه دوم، خلیفه اول، اعتراض، انصار، مهاجر
مقدمه 
زمانی که بدن مطهر پیامبر گرامی اسلام دفن نشده بود و اهل بیت گرامی او و تعدادی دیگر از صحابه، آماده تجهیز و به خاک سپاری او بودند، عده ای در سقیفه بنی ساعده تجمع کردند و برای عموم مسلمین، در لباس خیرخواهی، به تعیین خلیفه پیامبر پرداختند و در این میان حتی به اهل بیت پیامبر خصوصا امیرالمومنین که اسوه شجاعت و جامع تمام کمالات و صفات و پیشتاز در میدان نبرد بود توجهی ننمودند حتی به نصوصی که در زمان حیات پیامبر از زبان خود ایشان در مورد امیرالمومنین بیان شده بود توجهی نکرد ند. در این هنگام حضرت علی ع با عده ای از یاران با وفای خود از جمله سلمان، ابوذر و مقداد و... پس از اطلاع از این کار بی خردانه در مقام انتقاد و اعتراض در آمده و با استناد به آیات و نصوص ولایت، به نحوه انتخاب خلیفه اعتراض نموده و به احتجاج با آنها پرداختند و فقط جوابی که از آنها شنیدند این بود که مصلحت در این است و مسلمین چنین صلاح می دانند.

 

معناى لغوى و اصطلاحى شیعه و تشیع‏

واژه «شیعه» به معناى پیرو و طرفدار است و نیز گروهى که اعضاى آن بر امرى یک سخن شوند و همچنین به معنى گروه یاران آمده است. این واژه با معناى لغوى‏اش در قرآن و روایت نیز آمده است: وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لإِبْراهیمَ. پیامبر (ص) نیز فرمود:« ان علیّاً وَ شیعَتُهُ هُمُ الفائِزُون. »(2)
تشیع نیز در لغت به معناى پیروى، یارى و ولایت کسى را داشتن است؛ البته به مذهب شیعه نیز «تشیع» اطلاق مى‏شود.
شیعه در اصطلاح به مسلمانانى مى‏گویند که حضرت على (ع) را پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) خلیفه و امام شرعى مى‏دانند و معتقدند امامت آن حضرت به وسیله نص و تعیین، از جانب خداوند و با معرفى پیامبر (ص) صورت گرفته و عمل کسانى را که پس از پیامبر (ص) در سقیفه بنى‏ساعده گرد آمدند و غیر على (ع) را به خلافت برگزیدند، نمى‏پذیرند. 
محمد جواد مغنیه مى‏نویسد: تشیع در اصطلاح عبارت است از ایمان به وجود نص از جانب پیامبر (ص) بر امامت على (ع) و خلافت او، بدون آنکه در حق او یا فرزندانش غلو شده باشد.(3) 
علامه طباطبایى نیز مى‏نویسد: شیعه در لغت به معنى پیرو مى‏باشد- و در اصطلاح- به کسانى گفته مى‏شود که جانشینى پیامبر اکرم (ص) را حق اختصاصى خانواده رسالت مى‏دانند و در معارف اسلام پیرو مکتب اهل‏بیت (علیهم السلام) مى‏باشند.
شیعه اعتقادى «یعنى کسانى که در زمان پیامبر (ص) با توصیه‏هاى آن حضرت معتقد به امامت حضرت على (ع) پس از پیامبر (ص) بودند گرچه اصطلاح شیعه بر آنها بار نمى‏شد»، نخستین بار در زمان رسول خدا (ص) به پیروان حضرت على (ع) اطلاق شد. (4) و پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: شیعه ما کسی است که از ما پیروی کند وپا جای پای ما بگذارد وبه کردار ما اقتدا نماید.(5)

 

منشا پیدایش تشیع 

دیدگاهها گوناگونى درباره منشأ پیدایش تشیع وجود دارد که برخی از این نظریات عبارتند از: 
1. برخى پیدایى شیعه را پس از جریان سقیفه بنى ساعده و انتخاب نخستین خلیفه دانسته‏اند.
2. عده‏اى از نویسندگان نوشته‏اند: مذهب تشیع، مولود افکار عبدالله بن سبای یهودی است که در ظاهر به لباس اسلام متلبس شده و در زمان خلیفه سوم، عثمان بن عفان، در عراق و شامات، مردم را علیه خلافت شورانیده و به قتل خلیفه تحریض و ترغیب می نمود، وی یک سلسله عقاید یهودیت را با مشتی از معارف اسلامی آمیخته و در شعاع غلو در حق امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب ع در میان جمعی رواج داد که بعدا به نام شیعه علوی معروف شدند.
3. برخى دیگر گفته‏اند: شیعه پس از خلافت حضرت على (ع) پدید آمد.
4. بعضى پیدایى شیعه را پس از جنگ جمل دانسته‏اند.
5. کسانى نیز ظهور شیعه را پس از جنگ صفین و به دنبال پیدایى خوارج دانسته‏اند.
6. ظهور شیعه پس از شهادت امام حسین (ع) در کربلا، سخن برخى دیگر است.
7. برخى هم می گویند مذهب تشیع، روی اساس سیاست انتقام گذاشته شده و در اثر داغ دلی است که ایرانی ها از خلیفه دوم، عمربن الخطاب – که ایران را فتح کرده و تاج و تخت کهن سال کیان و اکاسره را به باد داده و مجوسیت و آتش پرستی را ریشه کن نمود – داشتند. از سوی دیگر، به پاس خویشاوندی که امام دوم و سوم شیعه از راه مصاهرت، با کسری داشتند، مجوس مذهب تشیع را در لباس اتباع اهل بیت پیغمبر اسلام (ص) به وجود آورده و اختلاف کلمه در میان مسلمین انداختند.
8. دسته ای دیگر می گویند: مذهب تشیع، آفریده سیاست سلاطین صفویه می باشد که در اوایل قرن دهم هجری به هوای سلطنت به دستیاری عده ای از دراویش صفوی، قیام کرده و سال های متمادی با خلفای عثمانی و اوزبک ها جنگیدند و همین صفویه بودند که عقایدی درویشانه و غلوآمیز با ماسک تشیع به هم بافته و سر و صورت یک مذهب اسلامی را به آن دادند.
9. پیدایش شیعه در عصر پیامبر اتفاق افتاد.
سخن حق، قول آخر است؛ یعنى تاریخ پیدایش شیعه به عصر پیامبر (ص) باز مى‏گردد. از شأن نزول و تفسیر برخى آیات قرآن و روایات که شیعه و سنى درباره حضرت على (ع) و پیروان او نقل کرده‏اند فهمیده مى‏شود که هسته نخستین تشیع و اساس آن را خداوند در قرآن کریم نشاند و پیامبر اکرم (ص) در طول دوران رسالتش آن را آبیارى کرد و پروراند تا آنکه شجره طیبه‏اى گردید و در زمان آن حضرت به ثمر نشست. به همین جهت برخى در زمان پیامبر (ص) به عنوان شیعه معروف بوده‏اند. (6)

 

جریان سقیفه 

از نظر تاریخى، اختلاف در میان مسلمانان و ظهور دیدگاههاى گوناگون درباره رهبرى جامعه اسلامى از وقتى شروع شد که پیامبر (ص) چشم از جهان فروبست.
انصار به محض شنیدن خبر رحلت پیامبر (ص) به واسطه ترس از دست دادن مو قعیت خود در مسأ له جانشینی رسول خدا بدون اینکه در کنار بدن مطهر رسول خدا (ص) حاضر شوند، در منزل سعد بن عباده رئیس قبیله خزرج گرد آمدند و به لحاظ عدم گنجایش منزل او به سقیفه بنى‏ساعده رفتند که محل اجتماعشان درباره مسائل مهم در زمان جاهلیت بود.
دو نفر از انصار به نامهاى عُوَیم بن ساعده و مُقن بن عدى خبر تجمع انصار را به قریش رساندند. عمر به محض شنیدن خبر تجمع انصار، ابوبکر و ابوعبیده جراح را نیز با خبر کرد و به اتفاق، به طرف سقیفه حرکت کردند.
سعد بن عباده در حالى که بیمار بود، به عنوان رئیس انصار براى تصدى جانشینى پیامبر (ص) به سقیفه آمد و به سخن‏رانى پرداخت. او در آغاز، از مهاجران تعریف کرد و سابقه آنان در اسلام و لزوم حرمت نهادن به آنان را یادآور شد. سپس مدینه را شهر انصار خواند و آنان را به لحاظ موقعیتى که نزد پیامبر (ص) داشتند و به عنوان مدافعان و نخستین پناه‏دهندگان او به شمار مى‏آمدند، ستود و گفت: پیامبر (ص) در میان ما عزت پیدا کرد و رواج اسلام به کمک ما صورت گرفت، مهاجران به وسیله ما سر و سامان یافتند و...، بدین جهت، انصار براى تصدى خلافت سزاوارترند. سخنان سعد مورد تأیید انصار قرار گرفت.(7)
درهمین حال، ابوبکر، عمر بن خطاب و ابوعبیده وارد شدند و سخن به اعتراض گشودند. ابوبکر ضمن تعریف و تمجید از مقام والاى انصار و موقعیتى که آنان نزد پیامبر (ص) داشتند، گفتار آنان را در امر جانشینى ناصواب خواند و با تمسک به قرابت قریش با پیامبر (ص) آنان را مستحق تصدى جانشینى او دانست.
انصار وقتى از تمسک به موقعیت والاى خویش نزد پیامبر (ص) نتیجه‏اى نگرفتند، گفتند:

 

امیرى از ما و امیرى از شما.

ابوبکر در برابر این اقدام انصار، سخن تأثیرگذار «الائمة من قریش» را مطرح کرد و ستون اصلى حکومت و جانشینى پیامبر (ص) را از آنِ قریش دانست و سخن انصار را رد کرد. عمر بن خطاب نیز در تأیید سخنان ابوبکر گفت: دو شمشیر هرگز در یک غلاف نگنجد!
با سخنان ابوبکر اختلافات شدت گرفت. ابوبکر وعده داد که بدون مشورت انصار کارى انجام ندهد. این وعده ابوبکر گرچه هیچ وقت عملى نشد، ولى باعث شد تا عده‏اى از انصار به طرفدارى از او برخیزند. 
ابوبکر پس از سخنرانى خویش، برای بی طرف نشان دادن خود و برای تثبیت موقعیت خویش و امتحان عمر، بلافاصله دستش را به عنوان بیعت با عمر و ابوعبیده به طرف آنان دراز کرد، اما آن دو از پذیرفتن عنوان خلیفه براى خودشان امتناع ورزیدند و در مقابل، با ابوبکر به عنوان خلیفه بیعت کردند. ابوبکر نیز لحظه‏اى در پذیرش بیعت درنگ نکرد! در واقع ابتکار عملى انصار، تبدیل به فرصتى براى ابوبکر شد تا بدون نام بردن از على (ع) و نیز حتى سخنى از پیامبر ا کرم درباره جانشینى خویش، حکومت را در دست بگیرد! بعدها ابوبکر این اقدام عجولانه، اعم از پیشنهاد دو نامزد براى انتخاب شدن (عمر و ابوعبیده) و نیز پذیرش شتابزده ، بیعت را «فَلتَة» خواند. هم‏زمان با تجمع عده‏اى از صحابه در سقیفه بنى‏ساعده، على (ع) که همراه چند نفر از صحابه مشغول تجهیز (غسل و کفن) پیامبر اکرم (ص) بود خبر واقعه سقیفه را دریافت کرد و با شنیدن این خبر، آیات ابتدایى سوره عنکبوت را مبنى بر فتنه بودن واقعه سقیفه تلاوت کرد. «الم. احَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا انْ یَقُولُواآمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ. وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ. امْ حَسِبَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ» (8)
الف. لام. میم، آیا مردم پنداشته‏اند که چون بگویند: ایمان آوردیم، رهایشان مى‏کنند و دیگر آزمایشى در کار نیست. ما مردمى را که پیش از آنان بودند آزمودیم، تا خدا راستگویان را معلوم کند و دروغگویان را بازشناساند. آیا آنان که خود را به گناه مى‏آلایند، مى‏پندارند که از ما سبقت مى‏گیرند (و از قهر و عقاب ما خلاصى مى‏یابند) وای، که چه بد داورى مى‏کنند. (9)
فردای سقیفه صبح روز سه شنبه با فعالیت گسترده عمر، در مسجد النبی با ابوبکر به عنوان خلیفه رسول الله بیعت شد و ابوبکر در سخنرانی خود گفت: «من بر شما امارت پیدا کردم، ولی از شما بهتر نیستم. پس اگر دیدید بخوبى رفتار کردم کمکم کنید و اگر بد عمل کردم مرا براه راست وادارید، راستى امانت و دروغ خیانت است و ناتوان تا حقش را نگرفته‏ام نزد من نیرومند است و نیرومند ناتوان است تا حق را از او بگیرم، مردمى که دست از جهاد بردارند خوار شوند و آنان که کارهاى زشت در میانشان رواج یابد گرفتار بلا گردند، تا جایى که من از خدا و رسولش پیروى کنم شما هم از من پیروى کنید و هر گاه دیدید نافرمانى خدا و رسول او را کردم اطاعت من بر شما لازم نیست... » (10)
عده‏اى از مهاجر و انصار که همراه على (ع) مشغول تجهیز پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بودند، انتخاب سقیفه را تقبیح کرده و آن را نپذیرفتند. آنان به عنوان مخالف با این اقدام همراه على (ع) در خانه تنها دختر پیامبر، فاطمه زهرا (س) تجمع کردند. (11)
خلیفه در نخستین واکنش به اقدام مخالفان، خانه حضرت زهرا (سلام الله علیه) را بیت حرب (اتاق جنگ) نامید و به دنبال آن، مشاوران او به همراهى عمر بن خطاب، خانه فاطمه (س) را تهدید به آتش زدن کردند. و وقتی فاطمه زهرا (س) پرسید که آیا واقعاً قصد چنین کاری را دارند ؟ گفتند آری. مگر اینکه آن جمع امری را بپذیرند که امت پذیرفته اند. (12) ابوبکر در اقدامى دیگربرای تضعیف نمودن بنی هاشم، امکانات مالى اهل بیت (علیهم السلام) اعم از خمس، فدک، سهم ذوى القربى را - که در قرآن به آن تصریح دارد - از آنان گرفت. (13)

 

موضع شیعیان خاص در برابر جریان سقیفه 

پس از انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه، واکنش‏هایى از سوى برخى از صحابه که در زمان پیامبر (ص) با امام على (ع) بیعت کرده بودند بروز کرد. آنها وفادارى خود را حفظ کردند و با جریان سقیفه به مخالفت پرداختند. 
از جمله این مخالفان عبارتند از:


1. فاطمه زهرا (س) 
موضع فاطمه زهرا (س) در برابر خلافت آشکار است، او با تصمیمات سقیفه مخالف بود و حتی خانه اش مرکز معارضان با سقیفه بود، تا جایی که عمر گفت: ماجرای سقیفه که فتنه ای بیش نبود، ولی خدا شرش را از مسلمین برداشت. بنی هاشم در خانه فاطمه (س) جمع شدند و مخالفت خود را با اصحاب سقیفه اعلام نمودند و همراه با آنان بعضی از انصار نیز حضور داشتند که فریاد می زدند جز با علی بیعت نمی کنیم و آن طور که ابن اثیر نقل می کند علی و بنی هاشم و زبیر و طلحه از بیعت سرباز زدند. زبیر گفت: هرگز شمشیرم را غلاف نخواهم کرد، تا اینکه با علی بیعت شود. عمر گفت: شمشیرش را بگیرید و به او سنگ زنید.
ابن قتیبه در تاریخش می گوید: ابوبکر و عمر بر فاطمه (س) وارد شدند، امّا فاطمه رویش را به سمت دیوار برگرداند... تا اینکه فاطمه (س) فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا نشنیدید که پیامبر می گفت: رضایت فاطمه رضایت من و خشم فاطمه خشم من است، هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس او را راضی نماید، مرا راضی نموده است و هر کس که او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است؟
گفتند: آری این حدیث را از رسول الله (ص) شنیدیم. فرمود: و من خدا و فرشتگان را شاهد می گیرم که شما مرا خشمگین نمودید. من از شما راضی نیستم و اگر پیامبر را ملاقات نمایم از شما به او شکایت می کنم. سپس گفت به خدا سوگند در هر نماز شما را نفرین می کنم. (14)


2. سلمان فارسى
نخستین واکنش سلمان به ماجراى سقیفه این بود که وقتى شنید با ابوبکر بیعت کرده‏اند گفت: کرداذ و نکرداذ (کردید و نکردید) یعنى کردید آنچه نباید مى‏کردید و نکردید آنچه را که باید مى‏کردید. و خود نیز از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید. 
سلمان همواره گرایش شیعى خود را با نقل روایتهایى درباره وصایت و امامت على (ع) بروز مى‏داد؛ چنان‏که صاحب انساب الاشراف از قول سلمان خطاب به مردم چنین نقل کرده است: على (ع) در بین شما است، ولى دست به دامان او نمى‏زنید، قسم به کسى که جانم در دست قدرت او است، کسى بعد از على (ع) از اسرار پاک پیامبرتان خبر نمى‏دهد. 
ابن اثیر در نهایه از سلمان چنین نقل کرده است: «پیامبر (ص) در روز عرفه خطبه خواند و فرمود: اى مردم! خداوند در این روز به جهت آمرزش گناهانتان به شما مباهات مى‏کند، اما آمرزش خاصه او براى على (ع) است. سپس حضرت به على (ع) دستور داد تا به پیامبر (ص) نزدیک شود. على (ع) نزدیک پیامبر شد و آن حضرت (ص) فرمود: خوشبخت کسى است که بعد از من، تحت ولایت تو باشد و بدبخت و شقى کسى است که تو را نافرمانى کند و با تو دشمنى نماید. » (15)


3. عمار بن یاسر 
بعد از حادثه سقیفه، عمار از مخالفان با بیعت ابوبکر بود. عمار از پیامبر اکرم (ص) شنیده بود که به او مى‏فرمود: اى عمار! على (ع) تو را از هدایتى ردّ نمى‏کند و بر امر ناگوارى دلالت نمى‏کند. اطاعت او اطاعت من، و فرمانبردارى ازمن، اطاعت از خداست. وى همچون على (ع) از بیعت با ابوبکر خوددارى کرد و در جمع مردم مدینه چنین گفت: اى مسلمانان! بدانید که خاندان پیامبر (ص) به ارث او سزاوارتر، به دین او آگاه‏تر و بر امت او امین‏ترند. پس حق را به صاحبانش برگردانید قبل از اینکه دیر شود و فتنه و آشوبها سر گیرد و گروه شما را متفرق سازد! 
به نقل ابن ابى الحدید، عمار جزء کسانى بود که مى‏خواست دوباره در بین مهاجران شورا تشکیل دهد تا خلافت را به على (ع) برگرداند. 
عمار در تمام دوران حیات خویش، از هیچ کوششى براى برپایى دین خدا دریغ نکرد، و از دین پیامبر (ص) دفاع کرد. نصر بن مزاحم منقرى نقل مى‏کند که در جنگ صفین، عمار ضمن یادآورى حدیث غدیر، به یاران معاویه چنین گفت: پیامبر (ص) به من امر فرمود: با ناکثین بجنگم، اطاعتش کردم. فرمود: با قاسطین بجنگم و شما همان ستمکاران هستید. اى مرد ابتر! آیا نمى‏دانى او به على (ع) فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىُّ مَوْلاهْ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ؟ (16)


4. ابوذر غفارى 
ابوذر به هنگام رحلت پیامبر (ص) در مدینه نبود. هنگامی که برگشت و از بیعت با ابوبکر مطلع شد، گفت به میوه و بهره آن دست یافتید و پوسته آن را رها کردید. و حال اگر این کار را در خاندان پیامبرتان قرا ر می دادید، حتی دو تن هم با شما اختلاف نمی کردند. (17) وی در پیروى از على (ع) مى‏کوشید واز چشمه گواراى علم او بهره مى‏جست، در راه حفظ ارزشهاى دینى و اجراى عدالت اسلامى از هیچ تلاشى دریغ نمى‏کرد و پیوسته فضایل و شایستگى اهل بیت پیامبر (ص) را متذکر مى‏شد. 
ابوذر غفارى مى‏گفت: از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود: بعد از من، به کتاب خدا و على (ع) رجوع کنید. او در کنار کعبه مى‏ایستاد و فریاد مى‏زد: اى مردم ! هر کس مرا نمى‏شناسد، من ابوذر غفارى هستم. از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود: اهل بیت من به کشتى نوح مى‏ماند؛ هر کس از آنان تخلف کند، غرق مى‏شود. (18) ابوذر سعى داشت فضیلتهاى اهل بیت (علیهم السلام) به ویژه على (ع) را در میان نسل جوانى که زمان پیامبر (ص) را درک نکرده بودند، بیان کند. (19)


5. مقداد بن اسود 
مقداد از مهاجران به حبشه بود. او به شدت به اهل بیت پیامبر (ص) به ویژه على (ع) عشق مى‏ورزید و از کسانى بود که بعد از حادثه سقیفه با ابوبکر بیعت نکرد.
مقداد بن اسود می گوید: « واعجباً لقریش و دفعهم هذا الأمر عن أهل بیت نبیّهم و فیهم أوّل المؤمنین...»؛ (20) عجب دارم از قریش که چگونه خلافت را از اهل بیت نبیّشان گرفت درحالی که در میان آنان کسی است ـ علی (ع) -که اول مؤمن به پیامبر است.
و نیز می فرمود: « معرفه آل محمد برائه من النار, وحبّ آل محمد جواز علی الصراط, و الولاء لآل محمد أمان من العذاب»؛ (21) شناخت و معرفت آل محمد برائت از عذاب و دوستی آنان جواز و مجوز عبور از پل صراط و ولایت آنان امان از عذاب جهنم است.


6. ابان بن سعید
ابن اثیر می گوید: « و کان أبان أحد من تخلّف عن بیعه أبی بکر لینظر ما یصنع بنوهاشم , فلمّا بایعوه بایع» (22) ابان از جمله کسانی بود که از بیعت با ابوبکر سر باز زد تا ببیند بنی هاشم چه می کنند؛ بعد ازآنکه دید بنی هاشم بیعت کردند او نیز بیعت نمود. 


7. خالد بن سعید 
ابن اثیر می گوید: « خالد و برادرش ابان از بیعت با ابوبکر سرباز زدند و به بنی هاشم خطاب کرده گفتند همانا شما خاندانی ریشه دار و اصیل اید که افراد شایسته ای را به جامعه تحویل داده است و ما به دنبال شماییم. بعد از آن که بنی هاشم با ابوبکر ـ با تهدید و زور ـ بیعت کردند این دو برادر ـ خالد و ابان ـ نیز بیعت نمودند.» (23)


8. أبُیّ بن کعب
او از جمله کسانی بود که هرگز با ابوبکر بیعت نکرد و شورای سقیفه را بی ارزش خواند. (24) ابو نعیم اصفهانی در کتاب « حلیه الاولیاءٍ » از قیس بن سعد نقل می کند: « وارد مدینه شدم تا با یاران پیامبر (ص) ملاقات کنم، علی الخصوص خیلی علاقه داشتم که ابیّ را ملاقات نمایم، وارد مسجد پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) شدم و در صف اوّل به نماز ایستادم، ناگهان مردی را دیدم که نماز خود را تمام کرد و شروع به حدیث گفتن نمود. گردن ها به سوی او کشیده شد تا بیاناتش را بشنوند. او سه بار گفت: سران این امّت گمراه شدند و آخرتشان تباه شد، ولی من دلم به حال آنها نمی سوزد، بلکه به حال مسلمانانی می سوزد که به دست آنان گمراه شدند.» (25)
و نیز آورده است:
« ابیّ بن کعب ـ که شاهد انحراف مردم از قطب اصلی رهبری اسلامی بود و از این وضع رنج می برد ـ می گفت: «روزی که پیامبر اسلام (ص)زنده بود همه متوجه یک نقطه بودند ولی پس از وفات پیامبر(ص) صورت ها به چپ و راست منحرف گردید.» (26)
ذهبی نقل می کند: «یکی از انصار از ابی بن کعب پرسید ابی! از کجا می آیی؟ پاسخ داد از منزل خاندان پیامبر (ص)گفتند: وضع آنان چگونه است؟گفت: چگونه می شود وضع کسی که خانه آنان تا دیروز محلّ رفت و آمد فرشته وحی و کاشانه پیامبر خدا (ص)بود، ولی امروز جنب و جوشی در آنجا به چشم نمی خورد و از وجود پیامبر (ص)خالی مانده است، این را گفت درحالی که بغض گلویش را می فشرد و گریه مجال سخن را به او نمی داد، بطوری که وضع او حضار را نیز به گریه وا داشت.» (27)


9ـ بریده بن خضیب اسلمی
ذهبی در ترجمه او می نویسد: «بعد از غصب خلافت از طرف ابوبکر بریده خطاب به ابوبکر کرده گفت: «إِنّا لِلهِ وَ إِنّا إِلَیهِ راجِعُونَ»؛ چه مصیبتهایی که حق از طرف باطل کشید ای ابوبکر. آیا فراموش کردی یا خودت را به فراموشی میزنی؟ کسی تو را گول زده یا نفست تو را گول زده است؟ آیا به یاد نداری که چگونه رسول خدا (ص)ما را امر نمود که علی (ع) را امیر المؤمنین بنامیم، آیا یاد نداری که پیامبر (ص)در اوقات مختلف، اشاره به علی کرده و فرمود: این، امیر مؤمنین و قاتل ظالمین است. از خدا بترس و نفس خود را محاسبه کن قبل از آنکه وقت بگذرد و خودت را از آنچه باعث هلاکت نفس است نجات بده. و حقّ را به کسی که از تو به آن سزاوارتر است واگذار و در غصب آن پافشاری مکن، برگرد، تو می توانی برگردی، تو را نصیحت کرده و به راه نجات راهنمایی می کنم، کمک کار ظالمین مباش.» (28)

 

عکس‏العمل امام در برابر جریان سقیفه‏

حضرت على (ع) ‏هنگامی که از استدلال وحجت مهاجران براى شایستگى خلافت، آگاه شد(که آن‏ها به خویشاوندى پیامبر صلى الله علیه و آله و این‏که خلیفه باید از قریش و از شاخه‏هاى درخت نبوّت باشد، احتجاج کرده‏اند) فرمود: این‏ها به درخت استناد کردند، ولى میوه و ثمره آن را نابود ساختند.(29)
دومین عکس‏العمل امام (ع) پس از دفن پیامبر (ص) بود. حضرت على (ع) و تعداد زیادى از بنى هاشم و دیگران در مسجد نشسته بودند. برخى از کسانى که با ابوبکر بیعت کرده بودند به دور آن حضرت و بنى‏هاشم جمع شدند و گفتند: طایفه انصار وافراد دیگر با ابوبکر بیعت کرده‏اند، شما نیز با او بیعت کنید و گرنه درباره شما با شمشیر حکم مى‏کنیم.
حضرت على(ع) در جواب آنان فرمود: من براى این بیعت سزاوارترم، شما باید با من بیعت کنید، شما به موجب قرابت با رسول خدا (ص) خلافت را از انصار گرفتید، آن‏ها هم این حق را به شماتسلیم کردند، من نیز با شما چنین استدلال مى‏کنم. من در زمان حیات رسول خدا و نیز هنگام رحلت او نزدیک‏ترین فرد به او بودم من وصى و وزیر و حامل علم او هستم... من به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) از همه آشناترم و عواقب امور را بهتر از همه شما مى‏دانم و ثبات قدمم از شما بیشتر است، پس بر سر چه چیز نزاع دارید؟! عمر گفت: «تو را رها نمى‏کنیم مگر اینکه خواه و ناخواه بیعت کنى.» (30) امیر مؤمنان(ع) با لحنى قاطع پاسخ وى را داد و فرمود: شیرى بدوش که قسمتى از آن براى توست. امروز کمربند خلافت را محکم بر او ببند، که فردا به تو برگرداند.(31)
در این هنگام، ابو عبیده خطاب به امام (ع)گفت: اى پسر عمو! خویشاوندى تو با رسول خدا (ص) و سابقه‏ات در اسلام و یارى تو آن را و همچنین علم تو مورد انکار ما نیست، لکن تو هنوز جوانى و ابوبکر از پیرمردان قبیله تو است . او براى برداشتن این بار بهتر است. اگر خدا عمرت دهد پس از او خلافت را به تو تسلیم خواهند کرد... لذا در این موقع، فتنه و آشوب بر پا مکن. تو خود مى‏دانى دل‏هاى عرب با تو چگونه کینه و دشمنى دارد. 
سومین عکس‏العمل آن حضرت، خطابه‏اى است که در برابر مهاجر و انصار ایراد کرده است. در قسمتى از این خطابه آمده است: اى گروه مهاجر و انصار! خدا را در نظر بیاورید و عهد و پیمان پیامبر (ص) را درباره من فراموش نکنید و حکومت محمد (ص) را از خانه او به خانه‏هاى خود مبرید... شما مى‏دانید که ما اهل بیت به این امر از شما سزاوارتریم. مگر شما کسى را نمى‏خواهید که به مفاهیم قرآن و اصول و فروع دین و به سنت‏هاى پیامبر (ص) احاطه کامل داشته باشد و جامعه اسلامى را به خوبى بتواند اداره کنند...؟ به خدا سوگند چنین فردى در بین ما است‏ نه در میان شما. پیروى از هواى نفس نکنید و از حق دور نشوید و اعمال گذشته خود را با اعمال بد فاسد نکنید.
بَشیرِ بْنِ سَعْد با جماعتى از انصار گفتند: «اى ابوالحسن! اگر انصار این سخنان را قبل از بیعت با ابوبکر شنیده بودند، حتى دو نفر درباره تو اختلاف نمى‏کرد.» 
حضرت على (ع) و زهراى اطهر(علیها السلام) پس از رخداد سقیفه شبها به خانه انصار مى‏رفتند و ضمن یادآورى توصیه‏ها و سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله در مورد اهل بیت علیهم السلام آنان را به یارى مى‏طلبیدند. آنان در پاسخ مى‏گفتند: اى دختر رسول خدا (ص) کار بیعت ما با این مرد تمام شده، چنانچه پسرعمویت پیش از ابوبکر از ما بیعت مى‏خواست، قطعاً کسى را در برابر او قرار نمى‏دادیم.
على (ع) مى‏فرمود: شگفتا! انتظار داشتید جنازه رسول خدا(ص) را بدون کفن و دفن میان خانه بگذارم و براى به‏دست آوردن حکومتى که از آن بزرگوار به جا مانده بود، به کشمکش و نزاع بپردازم؟
حضرت زهرا (علیها السلام) نیز مى‏فرمود: ابوالحسن ع، آنچه را که سزاوار بود انجام داد. آنان نیز کارى کردند که خداوند از آن‏ها بازخواست خواهد کرد. (32)

 

موضع امام علی ع در برابر سقیفه 

موقعیّتى که (امام ع) در آن قرار گرفته بود بسیار حساس و وظیفه آن حضرت مشکل و خطیر بود. از یک طرف مى‏دید خلافت و رهبرى اسلامى از مسیر خود بیرون رفته و به‏طور طبیعى به دنبال آن حقوق زیادى پایمال خواهد شد. از سوى دیگر، شاهد گروه‏گرایى و اختلافات، در میان مسلمانان بود. 
گرچه اندرزها و سخنان روشنگرانه امیر مؤمنان على (ع) و یاران او در مسجد پیامبر (ص) در حضور مهاجران و انصار، حقیقت را روشن ساخت و حجت را بر همه مسلمانان تمام کرد، امّا با استقرار خلافت ابوبکر، در برابر امام (ع) دو راه وجود داشت: 1. قیام برای به دست گرفتن خلافت از دست رفته خود. 2. سکوت براى حفظ اسلام.
دلائل و قرائن زیادى وجود داشت که قیام امام (ع) در آن شرایط به نفع اسلام نبود و نتیجه‏اى جز انحلال جامعه اسلامى و بازگشت گروه بى‏شمارى از مسلمانان به عصر جاهلیت نداشت.(33)

 

این دلایل عبارتند از:

1. کمبود نیروى کافى‏
امام فرمود: کوتاهى من در امر خلافت، به خاطر ترس از مرگ نبود، بلکه به خاطر این سخن رسول خدا (ص) بود که فرمود: امّت درباره تو خیانت کرده، به عهدى که من با آنان نموده‏ام وفا نمى‏کنند در حالى که تو نسبت به من مانند هارونى نسبت به موسى.
سپس اضافه مى‏کند: «سؤال کردم تکلیف من در آن موقع چیست؟ رسول خدا (ص) فرمود؛ اگر کسى پیدا شد تو را یارى کند، با آنان مبارزه کن و حقت را بگیر و گرنه صرف‏نظر نموده، خون خود را حفظ کن تا مظلومانه پیش من آیى.»
امام در یکى از سخنانش به این حقیقت تلخ تصریح کرده مى‏فرماید: اگر در میان امت چهل نفر مرد مصمم براى مبارزه با این قوم مى‏یافتم قیام مى‏کردم. (34)
و نیز مى‏فرماید: در کار خود اندیشه کردم، دیدم یاران من منحصر به اهل بیت خویش است و به صرف کشتن آن ها راضی نشدم، چشمی که خاشاک در آن رفته بود، به هم نهادم و با اینکه استخوان گلویم را گرفته بود آشامیدم و بر گرفتگی راه نفس و بر چیز های بسیار تلخ تر از طعم علقم (گیاه بسیار تلخ) صبر ورزیدم.(35)
2.حفظ اسلام و وحدت مسلمانان‏ 
هر نوع جنگ داخلى در میان مردم تازه مسلمانى که هنوز عادات ورسوم جاهلیت در میان آنان ریشه‏کن نشده و روح ایمان و عقیده اسلامى در قلوب آنان رسوخ نکرده بو د، باعث انحلال نیروها و ضعف اسلام جوان مى‏گردید، خصوصاً در شرایطى که اهل «ردّه» در بخش‏هایى از جزیرة العرب پرچم مخالفت با حکومت مرکزى برافراشته بودند و دو قدرت امپراتورى ایران و روم منتظر فرصت بودند که علیه دولت جدید پیکار کنند. اگر امام (ع) با وجود این مسلمانان متزلزل و دشمنان خارجى، دست به شمشیر مى‏برد و براى به دست آوردن حق خود با ابوبکر ستیز مى‏کرد، وحدت جامعه اسلامى و مرکزیت آن در مدینه آسیب مى‏دید و این بهترین فرصت براى حمله قدرت‏هاى خارجى و نابود کردن اساس اسلام بود. شاید با توجه به این جهت بود که آن حضرت در جریان رویداد سقیفه طى سخنانى به اهمیت اتحاد و نتایج شوم تفرقه اشاره کرده مى‏فرماید: موج‏هاى فتنه را با کشتى‏هاى نجات بشکافید. از ایجاد اختلاف خوددارى کنید و نشانه‏هاى فخر فروشى را از سر بردارید... سکوت من به خاطرعلم و آگاهى است که در آن فرو رفته‏ام و اگر شما هم مثل من آگاه بودید، بسان ریسمان چاه، مضطرب و لرزان مى‏شدید.(36) 


3. خطر بازگشت به جاهلیت‏
قرآن مجید در آیه‏اى از دو دستگى امت، پس از رحلت‏ پیغمبر (ص) وبازگشت گروهى از آنان به عصر جاهلیت، خبر داده، مى‏گوید: «. وَ مَا محَُمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِیْن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلىَ أَعْقَابِکُمْ وَ مَن یَنقَلِبْ عَلىَ‏ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضرَُّ اللَّهَ شَیًْا وَ سَیَجْزِى اللَّهُ الشَّاکِرِین‏ »؛(37)
محمد (ص) فقط فرستاده خداست و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمى‏گردید؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضررى نمى‏زند و خداوند بزودى شاکران (و استقامت‏کنندگان) را پاداش خواهد داد. 
رسول خدا (ص) با توجه به این آیه از آینده جامعه اسلامى سخت نگران بود. روند سقیفه نشان داد که چگونه در آن روز از روى این راز پرده برداشته شد و بار دیگر تعصبات قبیله‏اى و افکار جاهلیت از لابلاى سخنان دو طرف پدیدار گشت.گذشته از این، با انتشار خبر رحلت پیامبر(ص) در میان قبایل تازه مسلمان، گروهى از آنان مرتد شده به آیین نیاکان خود بازگشتند و با حکومت مرکزى به مخالفت برخاستند. از سوى دیگر، مدعیان نبوت همچون «مُسَیْلَمَه»، «سَجاح» و «طُلَیْحَة» نیز در مناطق نجد و یمامه پرچم دیگرى برافراشته عده‏اى را گرد خود جمع کرده بودند.
آن حضرت در نامه‏اى که به مردم مصر نوشته به این نکته اشاره کرده مى‏فرماید:... دیدم گروهى از مردم از آیین اسلام بازگشته‏اند و درصددند آیین محمد (ص) را نابود سازند. ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یارى نکنم، باید شاهد شکاف و ویرانى در اسلام باشم که مصیبت آن براى من بزرگ‏تر از رها کردن حکومت چند روزه‏اى است که با سرعت مانند سراب یا ابر از بین مى‏رود. (38)


4. دشمنان کینه‏توز
امام در میان مسلمانان، دشمنان کینه‏توزى داشت که در طول جنگ‏ها، پدران، برادران و بستگان آنان را کشته بود، از آن روز آنان دشمنى و کینه او را سخت به دل داشتند. در چنین موقعیتى، هرگاه امام از طریق قیام مسلحانه درصدد گرفتن حق خویش برمى‏آمد، آنان به ترویج دروغ و نفاق مى‏پرداختند و مى‏گفتند: على بین مسلمانان شکاف انداخته است و به نام دین بر ضد آن حضرت پیکار مى‏کردند. نتیجه این پیکار امور ذیل بود:
* ممکن بود امام ع در نخستین لحظات جنگ، بسیارى از عزیزان و یاران خود را از دست بدهد بدون اینکه حق به جاى خود بازگردد.
* در کنار ضایعه فوق طبعاً بسیارى از مخالفان نیز کشته مى‏شدند. در نتیجه، قدرت مسلمانان در مرکز رو به ضعف مى‏گرایید.
* بر اثر پیدایش ضعف قدرت مرکزى، قبایل دور دست که اسلام در دل‏هاى آنان به طور کامل رسوخ نکرده بود به صف مرتدان مى‏پیوستند و چه بسا بر اثر قدرت آنان و ضعف رهبرى در مرکزى، چراغ اسلام به خاموشى مى‏گرایید. (39)
بنابراین حضرت علی (ع) راه دوم را برگزید و مهم را فدای اهم کرد و خلافت ظاهری را فدای اصل اسلام کرد، زیرا وی به خوبی می دانست که با از بین رفتن حاکمیت ظاهری وی اساس و پایه دین اسلام و ولایت قدسی وی حفظ می گردد.(40)
بسیاری از منابع متفق القولند که حضرت على (ع) تا زمانی که فاطمه (علیها السلام) زنده بود با ابوبکر بیعت نکرد. با از دست دادن فاطمه (علیها السلام) و مشاهده بى‏اعتنایى مردم و وضع پریشان مسلمانان، ناگزیر با ابوبکر بیعت کرد ولى خاطرات تلخ این روزها را هیچ‏گاه از یاد نبرد و پیوسته از آن روزها شکایت مى‏کرد. در خطبه «شقشقیه» مى‏فرماید: «... فَرَأَیْتُ انَّ الصَّبْرَ عَلى‏ هاتا احْجى فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَیْنِ قَذَى وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً »
براى من روشن بود که- به حکم عقل و وظیفه‏اى که به عهده داشتم- چاره‏اى جز صبر و شکیبایى ندارم؛ لذا تحمّل کردم، ولى به حالتى که گویى خار در چشم و استخوان در گلو دارم....(41)
اینکه بعضی می گویند امام علی (ع) هیچ گاه بیعت نکرد، امری خلاف واقعیت های تاریخی است، زیرا اکثر منابع بویژه منابع شیعه بیعت وی را پس از وفات حضرت زهرا (س) ذکر کرده اند. و آنچه بعضی می گویند از روی تعصبی است که بر حقایق تاریخی پرده می افکند. و هیچ مدرکی بالاتر از سخنان خود حضرت علی (ع) نمی باشد که مؤید بیعت است. (42)

 

سکوت حضرت علی ع 

برخی سکوت حضرت را تأیید حکومت وقت و آن را به عنوان نشانه رابطه با خلیفه وقت و عدم اعتراض بر آن تلقی می کنند و معتقدند علی ع با وجود شجاعت لازم در خود و پیری کاندیدای رقیب (ابوبکر) چرا حضرت گزینه سکوت را انتخاب کردند ؟ و به تعبیر عامیانه سکوت علامت رضا است. 
جواب:
از جمله مواردی که بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام در باره حضرت علی ع به صورت غیر علمی و انحرافی مطرح و تحلیل شده است سکوت ایشان می باشد.
این افراد این چنین شبهه را مطرح می کند که سکوت حضرت در زمان خلیفه اول خود نشان از راضی بودن ایشان به حکومت و خلافت خلیفه اول می باشد چرا اگر حضرت به خلافت اعتراض داشت باید این سکوت را شکسته و زبان به اعتراض باز می کرد. به عبارتی به مخاطب میخواهند بفهمانند که آن حضرت (ع) نه تنها در قبال غصب خلافت، هیچ‌گونه ابراز مخالفت و یا عکس‌العملی از خود نشان ندادند؛ بلکه، گمان نماید که آن حضرت (ع) حتی از حمایت‌ها و اقدامات دیگران در این زمینه نیز به شدت خود داری کردند. 
جهت پاسخ و تحلیل این شبهه، ابتدا بادید بدانیم که القاکنندگانِ آن، با برداشت نادرست از کدام واقعه تاریخی قائل به این تحلیل و بررسی انحرافی شده‌اند. بررسی وقایع تاریخی به وجود آمده پس از ماجرای سقیفه بنی‌ساعده نشان می‌دهد: «وقتی ابوسفیان از جریان سقیفه و بیعت ابوبکر مطلع شد، با انگیزه‌های قومی و نژادی فریاد زد... و سپس به علی‌ (ع) گفت: دست خود را بگشا تا با تو بیعت کنم و به خدا سوگند اگر بخواهی مدینه را برایت پر از مردان جنگی و اسب خواهم کرد... علی بن ابی‌طالب‌ (ع) با رد این پیشنهاد، نشان داد که در مکتب سیاسی او، صحیح نیست که جهت رسیدن به هدف، از هر وسیله‌ای استفاده نماید. علی‌(ع) در این تردید نداشت که حق از آن او است؛ ولی رسیدن به آن را از هر جا جایز نمی‌دانست و لذا با پی بردن به نیّت ابوسفیان صریحاً به وی جواب رد داد، چرا که قصد ابوسفیان ایجاد اختلاف و فساد و فتنه‌انگیزی در میان مسلمانان بود و لذا علی (ع) این عمل ابوسفیان را به عنوان فتنه‌انگیزی یاد می‌نماید.» (43). 
با توجه به اینکه این ماجرا، مهمترین و معروفترین موردی است که حضرت امیر ع حمایت خود از خلافتشان را رد نموده، به نظر می‌رسد که شبهه کنندگان، همین حادثه را مدنظر داشته و واکنش امام علی(ع) را شاهدی بر درستی ادعای خود گرفته‌اند. در حالی که برخورد حضرت(ع) تنها در مقابل پیشنهاد حمایت نظامی توسط ابوسفیان و به جهت از بین بردن اهداف او بوده است. 
پس بنابراین، بررسی و تحلیل صحیح از واکنش حضرت امیر(ع) در مقابل غصب خلافت را نمی‌توان از این قبیل وقایع به دست آورد.اگر سکوت کردن در مقابل غصب خلافت بود، چرا در مقابل حمایتهای یارانش، چنین برخوردی را از خود نشان ندادند و بلکه بالاتر از آن، اگر امام‌ علی(ع) قصد سکوت و عدم برخورد در قبال غصب خلافت را داشتند، اقدامات خودِ آن حضرت(ع)- همانطور که بیان شد - جهت برگرداندن حق غصب شده‌اش ـ که با طرح حق خلافت نیز همراه بود ـ چه معنایی می‌دهد؟
«علی(ع) بیعت ابوسفیان را نپذیرفت... از جانب دیگر، به شدت از بیعت با حاکمیت جدید (ابوبکر) هم پرهیز کرد و به این وسیله مخالفت خود را نشان داد. » (44)
«امام علی (ع)به نیکی دریافته بود که سکوت مطلق ممکن است با توجه به حجم گسترده تبلیغات دستگاه کودتا در افکار عمومی به عنوان تأیید حادثه سقیفه قلمداد شود و برای مردم آن روزگار و همیشه تاریخ، دلیلی بر حقانیت حاکمان کودتا شمرده شود. پس می‌بایست سکوت را شکست. » (45) در این مسأله، یاران نزدیک حضرت -همانطور که بیان شد - او را همراهی کردند. سخنان آنان به گونه‌ای صریح و گویا بود که ابوبکر سه روز از خانه بیرون نیامد، تا سرانجام در روز سوم شماری بسیار از هواخواهانش ـ با شمشیر کشیده ـ او را از خانه بیرون آوردند و به منبر نشاندند و دیگران را با شمشیر تهدید کردند که دیگر حق ندارند مانند آن سخنان را به زبان آورند. پس از آن بود که احدی جرأت نکرد سخن بگوید.» (46)
شواهد تاریخی بیان کننده آن است که امام علی (ع) جهت برگرداندن حق غصب شده خود، از انجام هر اقدامی که برای ایشان امکان داشت و شرایط زمان اجازه آن را می‌داد، کوتاهی نکردند.
بنابراین، این که امام علی (ع) از حق و حقانیت خویش چیزی نگفته باشد نظری مخالف واقعیت تاریخی است. توجه و دقت در مطالب بیان شده، به روشنی ثابت می‌کند که حضرت (ع) هرگز از حق و حقانیت خود نمی‌گذرند و هیچ‌گاه از آن صرف نظر نمی‌کنند و تحت هیچ شرایطی آن را به خلیفه واگذار نمی‌نمایند؛ چه رسد به اینکه در این مورد، سکوت کنند!
حضرت علی (ع) به جهت انجام وظایفی که در تصدی مقام امامت و در مسیر حفظ و نگهداری دین اسلام، از طرف خداوند متعال بر عهده داشتند، نوع و شیوه خاصی از مقابله با غصب خلافت و غاصبان آن را ـ به ویژه پس از حمله به خانه فاطمه‌ زهرا (علیها السلام) در پیش گرفتند که اصطلاحاً به آن «سکوت» گفته می‌شود.
خاموش بودن حضرت (ع) نه به معنای واگذاری حق خود به خلیفه و صرف نظر از آن، بلکه تنها و تنها به معنای رویگردان از« قیام با شمشیر» و ترک جنگ و مبارزه مسلحانه با غاصبان خلافت ـ آن هم (حدوداً) بعد از بیست روز صبر و مقاومت سرسختانه در مقابل این افراد و تلاش فراوان برای براندازی حکومت نامشروع ابوبکر ـ می‌باشد.
«به هر حال، امام علی(ع) برای بازگردانیدن خلافت به جایگاه راستینش بسیار کوشید، اما کوتاهی مسلمانان سبب شد که حضرت نتواند به موفقیت دست یابد. اگر حضرت به مخالفت خود ادامه می‌داد، نه تنها کنار زدنِ ابوبکر امکان نداشت، بلکه جان خود را به خطر می انداختند.» (47)


نتیجه گیری 
با رحلت پیامبر (ص) اصحاب و انصار در مکانی به نام سقیفه بنی ساعده تجمع کرده و برای خود خلیفه ای انتخاب کردند. این خبر به خلیفه دوم رسید و او هم فوراً خلیفه اول را در جریان قرار داد و شتابان خودشان را برای مقابله با تصمیم انصار به سقیفه رساندند. در چنین مکان و زمان و جوی آنان تصمیم گرفتند که ابوبکر بر مسند خلافت تکیه کند. حضرت علی (ع) و یاران خاصش هنگامی که از این جریان آگاهی پیدا کردند به مخالفت پرداختند. اما سرانجام با زور مجبور به بیعت شدند. امام علی (ع) نیز بعد از وفات حضرت زهرا با ابوبکر به خاطر حفظ اسلام بیعت کرد. در این که حضرت علی (ع) با ابوبکر بیعت کرد هیچ شکی وجود ندارد.اما برخی بیعت (سکوت) وی را تأیید حکومت وقت می دانند. این اتهام در مرحله اول پذیرفته نیست زیرا حضرت علی (ع) همانطور که بیان شد در صدد به دست گرفتن حکومت برای خود بود. اما در مرحله دوم که حضرت گزینه سکوت نسبی به معنای عدم اقدام فیزیکی برای تصاحب حکومت و نه سکوت به معنای ترک انتقاد را انتخاب نمود.

 

(0) نظر

نماز شب

بحثی پیرامون نماز شب

 

آیا می دانید نماز شب به رسول اله واجب بوده است؟

آیا می دانید از ساعت 12 شب تا اذان صبح، بهترین زمان برای نماز شب است؟

آیا می دانید پیامبر اسلام قبل از اذان صبح، نماز شب را به پایان می رساند

 

آن قدر نماز شب عظمت دارد که شش بار در قرآن مطرح شده است. رسول خدا دست علی را با محبت می فشرد و می فرمود :

یا علی علیکَ بصلاهِ اللیل

هیچ گاه نماز شب را از دست نده

 

شخصی از امام رضا (ع) پرسید: چرا افراد نماز شب خوان ، چهره ای نورانی دارند؟

امام رضـا فرمودند: زیرا با خدای خویش در نیمـه شب سخن می گوینـد و شکر می کنند و نماز شب می خوانند.

 

نماز شب رزق و روزی را زیاد می کند، برکت می آورد، اولاد صالح بار می آورد و بلا را از خانه و خانواده دور می کند و حتی محیط اطراف را مبارک می گرداند و از بلا نجات می بخشد.

طبق فرمایش صادق آل محمد (ع)، زینت دنیـا و آخرت در سه چیـز است، که یکی از آنها نمـاز شب می باشد.

 

نماز شب 11 رکعت می باشدکه از 5 نماز دو رکعتی (مانند نماز صبح) و یک نماز یک رکعتی (نماز وتر) تشکیل می شود. نماز شب اذان و اقامه ندارد.

آیا می شود از 11 رکعت نماز شب فقط یک رکعت (یعنی فقط نماز وتر) را بخوانیم؟ بلی هیچ اشکالی ندارد.

 

 

نماز وتر

 

نماز وتر یک رکعت است و بعد از تکبیره الاحرام ، از حمد و سوره و قنوت و رکوع و دو سجده و تشهد و سلام تشکیل می شود.

در قنوت نماز یک رکعتی (وتر) برای چهل نفر یا گروه دعا می کنیم.

 

اللهم صل علی حضرت محمد                         اللهم اغفرلاباء الائمه (پدران و اجداد امامان)

اللهم صل علی حضرت فاطمه                        اللهم اغفرلاباء الانبیاء

اللهم صل علی امام علی                               اللهم اغفرلاباء الصدیقین

اللهم صل علی امام حسن                              اللهم اغفرلاباء الشهداء

اللهم صل علی امام حسین                                       اللهم اغفرلاباء الصالحین

اللهم صل علی امام سجاد                              اللهم اغفر لامهات الائمه (مادران امامان)

اللهم صل علی امام باقر                               اللهم اغفر لامهات الانبیاء

اللهم صل علی امام صادق                                      اللهم اغفر لامهات الصدیقین

اللهم صل علی امام کاظم                              اللهم اغفر لامهات الشهداء

اللهم صل علی امام رضا                              اللهم اغفر لامهات الصالحین

اللهم صل علی امام جواد                              اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات

اللهم صل علی امام هادی                             اللهم اغفر للملائکه

اللهم صل علی امام حسن عسگری                    اللهم اغفر لجبرئیل

اللهم صل علی امام مهدی                             اللهم اغفر لمیکائیل

اللهم اغفر للانبیاء (خدایا پیامبران را مورد رحمت                     اللهم اغفر لاسرافیل

و آمرزش خود قرار بده)                                  اللهم اغفر لعزرائیل

اللهم اغفر للصدیقین                                   اللهم اغفر لابی (پدرم)

اللهم اغفر للشهداء                                               اللهم اغفر لامی (مادرم)

اللهم اغفر للصالحین                                   اللهم اغفر لزوجی (همسرم)

اللهم اغفر لاولادی (فرزندانم)

اللهم اغفر لذوی الحقوق(کسانی که به گردن ما حق دارند)

اللهم اغفر وصانا بالدعاء(هرکس از ما التماس دعا داشته)

 

بعد از خواندن نماز یک رکعتی ، به سجده می رویم و صدبار "یا الله" می گوئیم.

و آنگاه حاجت خود را از خدا می خواهیم. چنین سجده ای همراه با اشک و زاری به درگاه خالق بی همتا چقدر شیرین و دلپذیر است.

(0) نظر

گناه کبیره

"کتاب گناهان کبیره"

 

آیت الله شهید سید محمد حسین دستغیب

کبر حالتی است که در انسان از خود بینی پدید می آید که خود را بالاتر و بزرگ تر

 از دیگری (یا دیگران) می داند و ظاهر ساختن این حالت را در گفتار و کردار

تکبر می گویند و بر سه قسم است : کبر در برابر خدا؛

کبر در برابر پیغمبر و امام ؛ کبر با مردم.

 

نشانه های کبر

 

- هنگامی که با امثال خود در مطلبی گفتگو می کند اگر حق بر زبانشان جاری شود

 در صورتیکه پذیرفتن و اعتراف کردن به آن برایش گران باشد و نتواند اظهار

 بشاشت و خرمی کند معلوم است تکبر دارد.

- اگر در محافل و مجامع پایینتر از محلی که سزاوار نشستن اوست برایش گران

 باشد یا هنگام راه رفتن عقب همه قرار گرفتن برایش گران باشد متکبر است.

- در صورتیکه اول سلام کردن به زیر دستش برایش سخت باشد متکبر است.

- اگر اجابت دعوت فقیر بی نوائی یا انجام حاجتش یا نشستن پهلویش برایش سخت

 باشد نشانه ی کبر است. 

- ضروریات زندگی خانه را از بازار خریدن و به روی دست گرفتن و به خانه 

 بردن اگر برایش مشکل باشد متکبر است مگر در صورتیکه به مقتضای زمان و

 مکان و حال و شأنش این عمل برایش واقعا عیب باشد و سبب غیبت کردن مردم

 بشود. 

- پوشیدن جامه های کم بها و زبر و کهنه اگر برایش گران باشد و در بند پوشیدن

لباس نفیس و فاخر بوده و آن را شرف و بزرگی بداند متکبر است مگر حقیقتا این 

 عمل سبب هتک آبرویش باشد چنانچه ذکر شد. 

- نشستن با نوکر و کلفت و شاگرد بر سر یک سفره ی طعام اگر بر او گران باشد

علامت کبر است...

...

یا علی مددی

 

(0) نظر

حدیث امیر (ع)

 

چهل حدیث

قالَ أَمیرُالمُؤْمِنینَ عَلِىُّ بْنُ أَبیطالب(علیه السلام) :

 

1- خیر پنهانى و کتمان گرفتارى
مِنْ کُنُوزِ الْجَنَّةِ الْبِرُّ وَ إِخْفاءُ الْعَمَلِ وَ الصَّبْرُ عَلَى الرَّزایا وَ کِتْمانُ الْمَصائِبِ.
از گنجهاى بهشت; نیکى کردن و پنهان نمودن کار[نیک] و صبر بر مصیبتها و نهان کردن گرفتاریها (یعنى عدم شکایت از آنها) است.


2- ویژگى هاى زاهد
أَلزّاهِدُ فِى الدُّنْیا مَنْ لَمْ یَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ، وَ لَمْ یَشْغَلِ الْحَلالُ شُکْرَهُ.
زاهد در دنیا کسى است که حرام بر صبرش غلبه نکند، و حلال از شکرش باز ندارد.


3- تعادل در جذب و طرد افراد
«أَحْبِبْ حَبیبَکَ هَوْنًا ما عَسى أَنْ یَعْصِیَکَ یَوْمًا ما. وَ أَبْغِضْ بَغیضَکَ هَوْنًا ما عَسى أَنْ یَکُونَ حَبیبَکَ یَوْمًا ما.»
با دوستت آرام بیا، بسا که روزى دشمنت شود، و با دشمنت آرام بیا، بسا که روزى دوستت شود.


4- بهاى هر کس
قیمَةُ کُلِّ امْرِء ما یُحْسِنُ.
ارزش هر کسى آن چیزى است که نیکو انجام دهد.


5- فقیه کامل
«اَلا أُخْبِرُکُمْ بِالْفَقیهِ حَقَّ الْفَقیهِ؟ مَنْ لَمْ یُرَخِّصِ النّاسَ فى مَعاصِى اللّهِ وَ لَمْ یُقَنِّطْهُمْ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ وَ لَمْ یُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِ اللّهِ وَ لَمْ یَدَعِ القُرآنَ رَغْبَةً عَنْهُ إِلى ما سِواهُ، وَ لا خَیْرَ فى عِبادَة لَیْسَ فیها تَفَقُّهٌ. وَ لاخَیْرَ فى عِلْم لَیْسَ فیهِ تَفَکُّرٌ. وَ لا خَیْرَ فى قِراءَة لَیْسَ فیها تَدَبُّرٌ.»
آیا شما را از فقیه کامل، خبر ندهم؟ آن که به مردم اجازه نـافرمانى خـدا را ندهـد، و آنهـا را از رحمت خدا نومید نسازد، و از مکر خدایشان آسوده نکند، و از قرآن رو به چیز دیگر نکنـد، و خیـرى در عبـادت بدون تفقّه نیست، و خیـرى در علم بدون تفکّر نیست، و خیرى در قرآن خواندن بدون تدبّر نیست.


6- خطرات آرزوى طولانى و هواى نفس
«إِنَّما أَخْشى عَلَیْکُمْ إِثْنَیْنِ: طُولَ الاَْمَلِ وَ اتِّباعَ الْهَوى، أَمّا طُولُ الاَْمَلِ فَیُنْسِى الاْخِرَةَ وَ أَمّا إِتِّباعُ الْهَوى فَإِنَّهُ یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ.»
همانا بر شما از دو چیز مىترسم: درازى آرزو و پیروى هواى نفس. امّا درازى آرزو سبب فراموشى آخرت شود، و امّا پیروى از هواى نفس، آدمى را از حقّ باز دارد.


7-مرز دوستى
«لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدیقِکَ صَدیقًا فَتَعْدى صَدیقَکَ.»
با دشمنِ دوستت دوست مشو که [با این کار] با دوستت دشمنى مىکنى.


8-اقسام صبر
«أَلصَّبْرُ ثَلاثَةٌ: أَلصَّبْرُ عَلَى الْمُصیبَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَىالطّاعَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمَعْصِیَةِ.»
صبر بر سه گونه است: صبر بر مصیبت، و صبر بر اطاعت، و صبر بر [ترک] معصیت.


9- تنگدستى مقدَّر
مَنْ ضُیِّقَ عَلَیْهِ فى ذاتِ یَدِهِ، فَلَمْ یَظُنَّ أَنَّ ذلِکَ حُسْنُ نَظَر مِنَ اللّهِ لَهُ فَقَدْ ضَیَّعَ مَأْمُولاً.
وَ مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ فى ذاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَظُنَّ أَنَّ ذلِکَ اسْتِدْراجٌ مِنَ اللّهِ فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفًا.
هر که تنگدست شد و نپنداشت که این از لطف خدا به اوست، یک آرزو را ضایع کرده و هر که وسعت در مال یافت و نپنداشت که این یک غافلگیرى از سوى خداست، در جاى ترسناکى آسوده مانده است.


10- عزّت، نه ذلّت
اَلْمَنِیَّةُ وَ لاَ الدَّنِیَّةُ وَ التَّجَلُّدُ وَ لاَ التَّبَلُّدُ وَ الدَّهْرُ یَوْمانِ: فَیَوْمٌ لَکَ وَ یَوْمٌ عَلَیْکَ فَإِذا کانَ لَکَ فَلا تَبْطَرْ،وَ إِذا کانَ عَلَیْکَ فَلا تَحْزَنْ فَبِکِلَیْهِما سَتُخْتَبَرُ.
مردن نه خوار شدن! و بى باکى نه خود باختن! روزگار دو روز است، روزى به نفع تو، و روزى به ضرر تو! چون به سودت شد شادى مکن، و چون به زیانت گردید غم مخور، که به هر دوى آن آزمایش شوى.


11- طلب خیر
ما حارَ مَنِ اسْتَخارَ، وَ لا نَدِمَ مَنِ اسْتَشارَ.
هر که خیر جوید سرگردان نشود، و کسى که مشورت نماید پشیمان نگردد.


12- وطن دوستى
عُمِّرَتِ الْبِلادُ بِحُبِّ الأَوْطانِ.
شهرها به حبّ و دوستى وطن آباداند.


13- سه شعبه علوم لازم
أَلْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: أَلْفِقْهُ لِلاَْدْیانِ، وَ الطِّبُّ لِلاَْبْدانِ،وَ النَّحْوُ لِلِّسانِ.
دانش سه قسم است: فقه براى دین، و پزشکى براى تن، و نحو براى زبان.


14- سخن عالمانه
تَکَلَّمُوا فِى الْعِلْمِ تَبَیَّنَ أَقْدارُکُمْ.
عالمانه سخن گویید تا قدر شما روشن گردد.


15- منع تلقین منفى
لا تُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِفَقْر وَ لا طُولِ عُمْر.
فقر و تنگدستى و طول عمر را به خود تلقین نکن.


16- حرمت مؤمن
سِبابُ الْمُؤْمِنِ فِسْقٌ وَ قِتالُهُ کُفْرٌ وَ حُرْمَةُ مالِهِ کَحُرْمَةِ دَمِهِ.
دشنام دادن به مؤمن فسق است، و جنگیدن با او کفر، و احترام مالش چون احترام خونش است.


17- فقر جانکاه
أَلْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَْکْبَرُ، وَ قِلَّةُ الْعِیالِ أَحَدُ الْیَسارَیْنِ وَ هُوَ نِصْفُ الْعَیْشِ.
فقر و ندارى بزرگترین مرگ است! و عائله کم یکى از دو توانگرى است، که آن نیمى از خوشى است.


18- دو پدیده خطرناک
أَهْلَکَ النّاسَ إِثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ.
دو چیز مردم را هلاک کرده: ترس از ندارى و فخرطلبى.


19- سه ظالم
أَلْعامِلُ بِالظُّلْمِ وَ المُعینُ عَلَیْهِ وَ الرّاضِىُ بِهِ شُرَکاءُ ثَلاثَةٌ.
شخص ستمکار و کمک کننده بر ظلم و آن که راضى به ظلم است، هر سه با هم شریکاند.


20- صبر جمیل
أَلصَّبْرُ صَبْرانِ: صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصیبَةِ حَسَنٌ جَمیلٌ، وَ أَحْسَنُ مِنْ ذلِکَ الصَّبْرُ عِنْدَ ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْکَ.
صبر بر دو قسم است: صبر بر مصیبت که نیکو و زیباست، و بهتر از آن صبر بر چیزى است که خداوند آن را حرام گردانیده است.


21- اداى امانت
أَدُّوا الاَْمانَةَ وَ لَوْ إِلى قاتِلِ وُلْدِ الاَْنْبیاءِ.
امانت را بپردازید گرچه به کشنده فرزندان پیغمبران باشد.


22- پرهیز از شهرت طلبى
قالَ(علیه السلام) لِکُمَیْلِ بْنِ زِیاد:رُوَیْدَکَ لاتَشْهَرْ، وَ أَخْفِ شَخْصَکَ لا تُذْکَرْ، تَعَلَّمْ تَعْلَمْ وَ اصْمُتْ تَسْلَمْ، لا عَلَیْکَ إِذا عَرَّفَکَ دینَهُ، لا تَعْرِفُ النّاسَ وَ لا یَعْرِفُونَکَ.
آرام باش، خود را شهره مساز، خود را نهان دار که شناخته نشوى، یاد گیر تا بدانى، خموش باش تا سالم بمانى.
بر تو هیچ باکى نیست، آن گاه که خدا دینش را به تو فهمانید، که نه تو مردم را بشناسى و نه مردم تو را بشناسند (یعنى، گمنام زندگى کنى).


23- عذاب شش گروه
إِنَّ اللّهَ یُعَذِّبُ سِتَّةً بِسِتَّة : أَلْعَرَبَ بِالْعَصَبیَّةِ وَ الدَّهاقینَ بِالْکِبْرِ وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ وَ التُّجّارَ بِالْخِیانَةِ وَ أَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ.
خداوند شش کس را به شش خصلت عذاب کند:عرب را به تعصّب، و خان هاى ده را به تکبّر، و فرمانروایان را به جور، و فقیهان را به حسد، و تجّار را به خیانت، و روستایى را به جهالت.


24- ارکان ایمان
أَلاِْیمانُ عَلى أَرْبَعَةِ أَرْکان: أَلتَّوَکُّلِ عَلَى اللّهِ، وَ التَّفْویضِ إِلَى اللّهِ وَ التَّسْلیمِ لاَِمْرِللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ.
ایمان چهارپایه دارد: توکّل بر خدا، واگذاردن کار به خدا، تسلیم به امر خدا و رضا به قضاى الهى.


25- تربیت اخلاقى
«ذَلِّلُوا أَخْلاقَکُمْ بِالَْمحاسِنِ، وَ قَوِّدُوها إِلَى الْمَکارِمِ. وَ عَوِّدُوا أَنْفُسَکُمُ الْحِلْمَ.»
اخلاق خود را رامِ خوبى ها کنید و به بزرگوارى هایشان بکشانید و خود را به بردبارى عادت دهید.


26- آسانگیرى بر مردم و دورى از کارهاى پست
«لاتُداقُّوا النّاسَ وَزْنًا بِوَزْن، وَ عَظِّمُوا أَقْدارَکُمْ بِالتَّغافُلِ عَنِ الدَّنِىِّ مِنَ الاُْمُورِ.»
نسبت به مردم، زیاد خرده گیرى نکنید، و قدر خود را با کناره گیرى از کارهاى پست بالا برید.


27- نگهبانان انسان
«کَفى بِالْمَرْءِ حِرْزًا، إِنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ النّاسِ إِلاّ وَ مَعَهُ حَفَظَةٌ مِنَ اللّهِ یَحْفَظُونَهُ أَنْ لا یَتَرَدّى فى بِئْر وَ لا یَقَعَ عَلَیْهِ حائِطٌ وَ لا یُصیبَهُ سَبُعٌ، فَإِذا جاءَ أَجَلُهُ خَلُّوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَجَلِهِ.»
آدمى را همین دژ بس که کسى از مردم نیست، مگر آن که با او از طرف خدا نگهبان هاست که او را نگه مىدارند که به چاه نیفتد، و دیوار بر سرش نریزد، و درنده اى آسیبش نرساند، و چون مرگ او رسد او را در برابر اجلش رها سازند.


28- روزگار تباهىها
«یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا یُعْرَفُ فیهِ إلاَّ الْماحِلُ وَ لا یُظَرَّفُ فیهِ إِلاَّ الْفاجِرُ وَ لا یُؤْتَمَنُ فیهِ إِلاَّ الْخائِنُ وَ لا یُخَوَّنُ إِلاَّ المُؤتَمَنُ، یَتَّخِذُونَ اْلَفْئَ مَغْنًَما وَ الصَّدَقَةَ مَغْرَمًا وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنًّا، وَ الْعِبادَةَ استِطالَةً عَلَى النّاسِ وَ تَعَدِّیًا و ذلِکَ یَکُونُ عِنْدَ سُلطانِ النِّساءِ، وَ مُشاوَرَةِ الاِْماءِ، وَ إِمارَةِ الصِّبیانِ.»
زمانى بر مردم خواهد آمد که در آن ارج نیابد، مگر فرد بىعرضه و بىحاصل، و خوش طبع و زیرک دانسته نشود، مگر فاجر، و امین و مورد اعتماد قرار نگیرد، مگر خائن و به خیانت نسبت داده نشود، مگر فرد درستکار و امین! در چنین روزگارى، بیتالمال را بهره شخصى خود گیرند، و صدقه را زیان به حساب آورند، وصله رحم را با منّت به جاى آرند، و عبادت را وسیله بزرگى فروختن و تجاوز نمودن بر مردم قرار دهند و این وقتى است که زنان، حاکم و کنیزان، مشاور و کودکان، فرمانروا باشند!


29- زیرکى به هنگام فتنه
«کُنْ فِى الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ; لا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ، وَ لا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ.»
هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش که نه پشتى دارد تا سوارش شوند و نه پستانى تا شیرش دوشند.


30- اقبال و ادبار دنیا
«إذا أَقْبَلَتِ الدُّنیا عَلى أَحَد أَعارَتْهُ مَحاسِنَ غَیْرِهِ، وَ إِذا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحاسِنَ نَفْسِهِ.»
چون دنیا به کسى روى آرد، نیکویى هاى دیگران را بدو به عاریت سپارد، و چون بدو پشت نماید، خوبى هایش را برباید.


31- ناتوان ترین مردم
«أَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسابِ الاِْخْوانِ، وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ.»
ناتوانترین مردم کسى است که توانِ به دست آوردن دوستان را ندارد، و ناتوانتر از او کسى است که دوستى به دست آرد و او را از دست بدهد.


32- فریاد رسى و فرح بخشىِ گرفتار
«مِنْ کَفّاراتِ الذُّنُوبِ الْعِظامِ إِغاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ.»
از کفّاره گناهان بزرگ، فریاد خواه را به فریاد رسیدن، و غمگین را آسایش بخشیدن است.


33- نشانه کمال عقل
«إِذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْکَلامُ.»
چون خرد کمال گیرد، گفتار نقصان پذیرد.


34- رابطه با خدا
«مَنْ أَصْلَحَ ما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللّهِ أَصْلَحَ اللّهُ ما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیاهُ. وَ مَنْ کانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظٌ کانَ عَلَیْهِ مِنَ اللّهِ حافِظٌ.»
آن که میان خود و خدا را اصلاح کند، خدا میان او و مردم را اصلاح مىکند و آن که کار آخرتِ خود را درست کند، خدا کار دنیاى او را سامان دهد. و آن که او را از خود بر خویشتن واعظى است، خدا را بر او حافظى است.


35- افراط و تفریط
«هَلَکَ فِىَّ رَجُلانِ مُحِبٌّ غال وَ مُبْغِضٌ قال.»
دو تن به خاطر من هلاک شدند: دوستى که اندازه نگاه نداشت و دشمنى که بغض ـ مرا ـ در دل کاشت.


36- روایت و درایت
«إِعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعایَة لاعَقْلَ رِوایَة، فَإِنَّ رُواةَ الْعِلْمِ کَثیرٌ، وَ رُعاتُهُ قَلیلٌ.»
هر گاه حدیثى را شنیدید آن را با دقّت عقلى فهم و رعایت کنید، نه بشنوید و روایت کنید! که راویان علم بسیارند و رعایت کنندگانِ آن اندک در شمار.


37- پاداش تارک گناه
«مَا الُْمجاهِدُ الشَّهیدُ فى سَبیلِ اللّهِ بِأَعْظَمَ أَجْرًا مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَکادَ الْعَفیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکًا مِنَ الْمَلائِکَةِ.»
مُزد جهادگرِ کشته در راه خدا بیشتر نیست از مرد پارسا که ـ معصیت کردن ـ تواند ـ لیکن ـ پارسا ماند و چنان است که گویى پارسا فرشته اى است از فرشته ها.


38- پایان ناگوار گناه
«أُذْکُرُوا انقِطاعَ اللَّذّاتِ وَ بَقاءَ التَّبِعاتِ.»
به یاد آرید که لذّتها تمام شدنى است و پایان ناگوار آن بر جاى ماندنى.


39- صفت دنیا
«فى صِفَةِ الدُّنْیا: تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ.»
در صفت دنیا فرموده است:مىفریبد و زیان مىرساند و مىگذرد.


40- دینداران آخر الزّمان
«یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا یَبْقى فیهِ مِنَ الْقُرْآنِ إِلاّ رَسْمُهُ وَ مِنَ الاِْسْلامِ إِلاَّ اسْمُهُ. مَساجِدُهُمْ یَوْمَئِذ عامِرَةٌ مِنَ الْبِناءِ خَرابٌ مِنَ الْهُدى. سُکّانُها وَ عُمّارُها شَرُّ أَهْلِ الاَْرْضِ، مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ وَ إِلَیْهِمْ تَأْوِى الْخَطیئَةُ یَرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْها فیها.
وَ یَسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ إِلَیْها.
یَقُولُ اللّهُ تَعالى «فَبى حَلَفْتُ لاََبْعَثَنَّ عَلى أُولئِکَ فِتْنَةً أَتْرُکَ الْحَلیمَ فیها حَیْرانَ» وَ قَدْ فَعَلَ. وَ نَحْنُ نَسْتَقیلُ اللّهَ عَثْرَةَ الْغَفْلَةِ.»
مردم را روزگارى رسد که در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن، در آن روزگار ساختمان مسجدهاى آنان نو و تازه ساز است و از رستگارى ویران. ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمین اند، فتنه از آنان خیزد و خطا به آنان درآویزد.
آن که از فتنه به کنار ماند بدان بازش گردانند، و آن که از آن پس افتد به سویش برانند.
خداى تعالى فرماید: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه اى بگمارم که بردبار در آن سرگردان مانَد» و چنین کرده است، و ما از خدا مىخواهیم از لغزش غفلت درگذرد.

 

(0) نظر

امام سجاد (ع)

 

(دعای حضرت سجاد (ع) به وقت فرا رسیدن ماه رمضان)

به نام خداوند بخشنده مهربان. سپاس خدایی را سزاست که ما را برای سپاسگزاری خود راهنمایی نمود و از سپاسگزاران قرار داد تا برای احسان و نیکی‌اش از شکرگزاران باشیم و ما را بر آن سپاسگزاری پاداش نیکوکاران دهد، و سپاس خدایی را سزاست که دین خود را به ما عطا نمود و ما را جزو ملت ‏خویش (اسلام) اختصاص داد، و در راه‌های احسان و نیکی‌اش رهنمون کرد، تا به وسیله نعمتش در آن راه‌ها رفته و به رضا و خوشنودی‌اش دست‏یابیم، سپاسی که آن را از ما بپذیرد و به وسیله آن از ما خشنود گردد.

رمضان ماه تزکیه

و سپاس خدایی را سزاست که ماه خود، رمضان را، ماه صیام و روزه، و ماه اسلام، و ماه تزکیه، و ماه تصفیه و پاک کردن (از گناهان)، و ماه قیام و ایستادن (برای نماز در شب‌ها یا به پا خاستن در احیای اسلام و جهاد در راه خدا) را یکی از آن راه‌های احسان قرار داد، آنچنان ماهی که قرآن در آن فرو فرستاده شد، در حالی که برای مردم راهنما(ی از گمراهی) و نشانه‏های آشکار رهبری، و جدا کننده میان حق و باطل است.

خداوند ماه صیام را بر سایر ماه‌ها برتری بخشید

پس برتری آن را بر ماه‌های دیگر به سبب حرمت‌ها و گرامیداشتن‌های بسیار و فضائل و برتری‏های آشکار که برای آن قرار داد، هویدا گردانید، و در آن ماه از جهت ‏بزرگداشت، آنچه را که در ماه‌های دیگر حلال کرده حرام نمود، و خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها را در (روزهای) آن منع کرد، و برای آن وقت آشکاری (معینی) قرار داد، که خدای بزرگ و توانا جائز و روا نمی‏داند که پیش انداخته شود و نمی‏پذیرد که از آن وقت ‏به تأخیر افتد. سپس (عبادت و بندگی در) شب (قدر) آن را به (عبادت در) شب‌های هزار ماه برتری داد، و آن را شب قدر نامید (شبی که خدای تعالی اجلها و روزیها و هر امری که حادث می‏شود را مقدر می‏فرماید) در آن شب (بسیاری از) فرشتگان و روح (که مخلوقی است‏بزرگتر از فرشته) به فرمان پروردگارشان بر هر که از بندگانش بخواهد با قضا و قدری که محکم و استوار کرده (که تغییر و تبدیلی در آن نیست).

درود فرشتگان بر عابدان شب قدر

برای هر کاری (که خدا مقدر فرموده) فرود می‏آیند، آن شب سلام و درود (فرشتگان) است (بر آنانی که برای نماز به پای ایستاده یا در حال رکوع و سجودند، یا آنکه شب سلامتی و رهایی از ضرر و زیان شیاطین است) که برکت و خیر آن تا آشکار شدن روشنی صبح، دائم و پایدار است.

خدایا، توفیق روزه با ترک معاصی به ما عطا فرما

بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و شناسایی برتری آن را (بر ماه‌های دیگر) و بزرگ داشتن حرمت و حقش را (که قیام و ایستادگی بر آن واجب است) و دوری گزیدن از آنچه را که منع و حرام کرده‏ای به ما الهام نما، و ما را به روزه داشتن آن به وسیله باز داشتن اندام از گناهان و به کار بردن آنها به آنچه تو را خوشنود می‏گرداند یاری فرما، تا با گوش‌هامان سخن بیهوده گوش ندهیم، و با چشم‌هامان به سوی بازی (کارهایی که انسان را از مقصود باز دارد)، نشتابیم. و تا دست‌هامان را به حرام دراز ننمائیم، و با پاهامان به سوی آنچه منع و حرام گشته نرویم و تا شکم‌هامان نگاه ندارد و گرد نیاورد جز آنچه (خوردنی و آشامیدنی) که تو حلال و روا گردانیده‏ای. و زبان‌هامان گویا نشود جز به آنچه (قرآن مجید و گفتار پیامبر اکرم و ائمه معصومین علیهم السلام) تو خبر داده و بیان فرموده‏ای (اشاره به آداب روزه‌داری و پرهیز از گناهان در حال روزه‏داری است) و رنج نکشیم جز در آنچه (عبادت خدا و خدمت‏به خلق) که به پاداش تو نزدیک گرداند، و بجا نیاوریم جز آنچه که از کیفر تو نگاه دارد.

سپس همه آن کردارها را از ریا، و خودنمایی خود نمایان و از سمعه و شنیدن شنوندگان خالص و پاکیزه گردان که از آن کسی را با تو شریک نگردانیم، و جز تو در آن مقصود و خواسته‏ای نطلبیم.

بار خدایا، توفیق نمازگزاردن کامل به ما مرحمت فرما

بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و ما را در آن بر اوقات نمازهای پنجگانه با حدود و احکامش، که مقرر نموده‏ای و واجباتش که واجب کرده‏ای و شروط و اوقاتش که شرط و تعیین گردانیده‏ای آگاه فرما. و ما را در نماز همچون کسانی قرار ده که مراتب شایسته آن را دریافته و ارکان و جوانب آن را نگهدارندگانند. آن را در اوقات خود به همان طریقی که بنده و فرستاده تو -که درودهایت‏بر او و بر آل او باد- در رکوع و سجود و همه فضیلت‌ها و درجات رفیعه‏اش قرار داده، با کامل‌ترین طهارت و پاکی، و رساترین خشوع و فروتنی بجا آورنده‏اند.

خدایا در این ماه احسان به ارحام و جیران و تزکیه اموال توفیقمان ده

و ما را در آن ماه توفیق ده که با نیکی فراوان و بخشش، به خویشان خود نیکی کنیم و با احسان و عطا از همسایگان جویا شویم، و دارایی‌هامان را از مظالم و آنچه از راه ظلم و ستم به دست آمده خالص و آراسته نمائیم، و آنها را با بیرون کردن زکات‌ها پاک کنیم (که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده: «ملعون کل مال لا یزکی‏» از خیر و نیکی دور است هر مال و دارایی که زکات آن داده نشود) و به کسی که از ما دوری گزیده باز گردیم (به او بپیوندیم) و به کسی که به ما ظلم و ستم نموده از روی (آنچه که مقتضی) انصاف و عدل(است) رفتار کنیم و با کسی که به ما دشمنی نموده آشتی نمائیم، جز کسی که در راه تو و برای تو با او دشمنی شده باشد، زیرا او دشمنی است که او را دوست نمی‏گیریم، و حزب و گروهی است که با او از روی دل دوستی نمی‏کنیم.

و ما را توفیق ده که در آن به سوی تو تقرب جسته نزدیک شویم، به وسیله کردارهای پاکیزه و آراسته که ما را به آن از گناهان پاک کنی (بیامرزی) و در آن ما را حفظ کرده و نگاهداری از اینکه بخواهیم عیوب و زشتی‌ها (کردارهای ناشایسته) را از سر گیریم، تا هیچ یک از فرشتگانت (که نویسندگان اعمال هستند گناهان ما را) بر تو پیشنهاد ننمایند، جز آنکه کمتر باشد از اقسام طاعت و بندگی برای تو، و انواع تقرب به سوی تو که ما بجا آوردیم.

خدایا در این ماه توفیق تقرب به پیشگاهت‏به ما مرحمت فرما

بارخدایا از تو درخواست می‏نمایم به حق این ماه و به حق کسی که در آن از آغاز تا انجامش در عبادت و بندگی برای تو کوشیده، از فرشته‏ای که او را مقرب ساخته‏ای، یا پیغمبری که فرستاده‏ای، یا بنده شایسته‏ای که برگزیده‏ای، که بر محمد و آل او درود فرستی و ما را در آن برای کرامت و ارجمندی که به دوستانت وعده داده‏ای سزاوار گردان، و آنچه که برای کوشش کنندگان در طاعت و فرمانبری‌ات واجب و لازم کرده‏ای برای ما لازم نما،و به رحمت و مهربانی‌ات ما را در صف کسانی (انبیاء و اوصیاء علیهم السلام) که سزاوار بالاترین مرتبه (بهشت) هستند قرار ده.

خدایا در این ماه از سهل‏انگاری‏ها و فریب شیطان حفظ‌مان فرما

بار خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و ما را در توحید و یگانگی‌ات از عدول و بازگشتن (شرک آوردن آشکار و نهان) و در بزرگ داشتنت از تقصیر و کوتاهی و در دینت (اسلام) از شک و دو دلی و از راهت (به دست آوردن رضا و خوشنودی‌ات) از کوری (گمراهی) و برای حرمتت (آنچه قیام به آن واجب است) از سهل انگاری و از دشمنت (شیطان رانده شده) فریب خوردن، دور گردان. بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و هرگاه در هر شب از شب‌های این ماه برای تو بندگانی باشد که عفو و بخشیدنت آنها را آزاد می‏نماید، یا گذشتت ایشان را می‏بخشد پس ما بندگان را از آن بندگان قرار بده، و ما را برای این ماه، از بهترین اهل و یاران (برگزیدگان) قرار ده. بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و با کاسته شدن ماه آن گناهان ما را بکاه، و با بپایان رسیدن روزهایش بدی‌ها و گرفتاری‌های ما را از ما بکن تا اینکه این ماه از ما بگذرد در حالی که ما را از خطاها پاکیزه گردانیده و از بدی‌ها خالص و آراسته ساخته باشی.

خدایا ماه رمضان را برای ما ماه عبادت و طاعت قرار بده

بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست و اگر در آن از حق برگردیم ما را (بر آن) بازگردان و اگر در آن عدول نموده به راه کج رفتیم ما را به راه راست آور، و اگر دشمن تو شیطان ما را احاطه کرده فرا گیرد از او رهایی‌مان ده. بار خدایا ماه رمضان را از عبادت، و پرستش ما مملو و پر گردان، و اوقات آن را به طاعت و فرمانبری ما برای تو آراسته نما و ما را در روزش به‌روزه داشتن و در شبش به نماز و زاری به‌سوی (درگاه) تو و فروتنی و خواری در برابر تو، یاری فرما تا روزش بر ما به غفلت و بیخبری و شبش به تقصیر و کوتاهی (در عمل) گواهی ندهد. بار خدایا ما را در باقی ماه‌ها و روزها تا زمانی که زنده‏مان می‏داری همچنین (به‌طوری که برای ماه رمضان درخواست‏شد) قرار ده، و ما را از بندگان شایسته‏ات بگردان که (الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون، (سوره 23، آیه 11) آنان بهشت را به میراث می‏برند در حالی که در آن جاوید هستند گفته‏اند: بهشت مسکن و جایگاه پدر ما حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام بوده پس هرگاه به فرزندان او داده شود مانند آن است که از او به آنها ارث رسیده) و از آنانی قرار بده که آنچه (صدقات) را می‏دهند در حالی که دل‌هاشان از (اندیشه) بازگشت‏به سوی پروردگارشان ترسان است و از آنان که در نیکی‌ها می‏شتابند، و ایشان برای آن نیکی‌ها بر دیگران پیشی گیرنده‏اند.

خدایا درود بیکران و بی حد خود را بر محمد و آل او فرست

بار خدایا درود فرست‏بر محمد و آل او، در هر هنگام و هر زمان و بر هر حال به شماره درودی که فرستاده‏ای بر هر که درود فرستاده‏ای، و چندان برابر همه آنها به چندان برابری که جز تو آنها را نتواند شمرد، زیرا تو هر چه را بخواهی بجا آورنده‏ای انجام کار، تو را ناتوان نمی‏گرداند و مانعی آن را باز نمی‏دارد. (1)

 

 

 

(0) نظر
X