header

السلام عليك يا ابا عبدالله

home
list
archive
درباره وبلاگ
السلام علیک یا ابا عبدالله... این وبلاگ در سال 1390 توسط اینجانب راه اندازی شد. و مطالبی که در این وبلاگ قرار داده شده با بررسی و دقت کافی از لحاظ صحت و سقم صورت گرفته. به امید اینکه برای عموم موثر مفید باشد. التماس دعا...
آمار وبلاگ

تعداد بازدیدها :

49665

تعداد نوشته ها :

181

تعداد نظرات :

3

کد هدایت به بالا

عالم قيامت

عالم قيامت

پيش از پاسخ دهى به پرسش شما توجه به دو نكته ضرورى است: نكته اول: در عالم هستى عوالمى وجود دارد (در يك ديدگاه كلى سه عالم مادى، مثال، تجرد) هر يك از اين عوالم داراى احكام، قوانين و سنن مختص به خود است، عالم دنيا و عالم آخرت و قيامت دو عالم از عوالم هستى اند كه هر يك داراى آثار ويژه خود مى‏باشند به همين جهت است كه بر اساس آيات و روايات براى ورود روح و بدن به عالم قيامت نياز به تحول اساسى است تا روح و بدن قابليت پذيرش احكام و قوانين قيامت را بيابند به عنوان مثال بدن مادى در اين دنيا با سوزشى صدمه خورده و از ميان مى‏رود ولى در قيامت بسا تحولات اساسى كه در اين بدن ايجاد مى‏شود، به صورتى مى‏گردد كه در عين حال كه سوزش و ناراحتى شديد دارد اما بدن از ميان نمى‏رود [البته اين نسبت به دوزخيان است ]اگر اين تحولات نسبت به بدن مادى ايجاد نشود، اين بدن با اين صفات نمى‏تواند احكام و سنن قيامت را تاب بياورد. يا مثلاً در دنيا حركت و تغيير است، جوان پير مى‏شود، نو كهنه مى‏گردد، كهنه‏ها از ميان مى‏روند، گياهان پژمرده مى‏شوند و... اما در جهان آخرت تغيير و تحول اين چنينى وجود نداشته و نوعى ثبات و بقاء حاكم است (نك:نحل، آيه 96، يونس، آيه 24، حديد، آيه 20، آل عمران، آيه 197، نساء، آيه‏77، كهف، آيه 46، مريم، آيه 76، طه، آيه 73، غافر، آيه 39 و...) در زندگى دنيوى خوشى با رنج، حيات با مرگ، لذت با محنت، اندوه با شادى، اضطراب با آرامش آميخته است. اما در آخرت چنين نيست، بلكه گروهى هميشه و از هر جهت متنعم، شاد و آسوده‏اند و دسته‏اى ديگر همواره معذب، غمگين و ناراحت اند (نك: قلم، آيه 33، رعد، آيه 34، طه، آيه‏73، زمر، آيه 26، آل عمران، آيه 15، نساء، آيه 77، اعراف، آيه 32، يوسف، آيه 109، نحل، آيه 30 و ...) در واقع با توجه به آيات و روايات، در عالم قيامت نظام كنونى عالم مادى دگرگون مى‏شود، پديد آمدن زلزله عظيم در زمين (مزمل، آيه 14)، شكافته شدن درياها (تكوير، آيه 7) به حركت در آمدن كوه‏ها (كهف، آيه 47) و درهم كوبيده شدنشان (حاقه، آيه 14) خاموش گشتن ماه و خورشيد و ستارگان عظيم (تكوير، آيه 2) و پر از دود و ابر شدن فضاى جهان (فرقان، آيه 25) پاره‏اى از تغيير و تحول اساسى نظام كاينات است. در قيامت همه اسباب و روابط قطع مى‏شود و تمام ارتباطات و تأثيراتى كه موجودات در نظام وجودشان در عالم جسم و جسمانيت و نيز در عالمى كه به دنبال آن مى‏آيد، دارند، از ميان مى‏رود و نه شيئى در شيئى ديگر اثر خواهد كرد و نه شيئى از شيئى ديگر تأثير خواهد پذيرفت. نه از شيئى نفع برده خواهد شد و نه از آن زيانى خواهد رسيد. (بقره، آيه 166، مؤمنون، آيه 101). نكته دوم كه در واقع نتيجه تأمل و دقت در نكته اول است عبارت از اين است كه: ما نبايد انتظار داشته باشيم كه در عالم قيامت احكام، قوانين و سنن عالم مادى و دنيا جارى باشد و اگر گاهى در لسان آيات و روايات از مواردى چون خوردن، آشاميدن، با زنان جوان زيبا روى بودن، در كنار نهرها و زيردرختان بودن ياد مى‏شود، از باب تقريب ذهن ما به دريافت حقايق عالم قيامت است نه آنكه آشاميدن آنجا مانند آشاميدن اين جا باشد يا خوردن آنجا مانند خوردن اينجا و همين طور .... با توجه به اين دو نكته، پاسخ پرسش شما روشن مى‏گردد. بر اساس برخى آيات قرآن براى آدمى زنان پاك و باكره، خوش اندام و زيبا هست كه از آنها لذت مى‏برد، ولى بايد توجه داشت كه اين لذت همانند لذت جنسى اين دنيا نمى‏باشد. چنان كه زنان آنجا نيز مانند زنان اينجا نيستند، بلكه زنانى هستند كه به هيچ وجه دچار عادت ماهانه نشده و همواره باكره خواهند بود. (نك:بقره، آيه 25، آل عمران، آيه 15، نساء، آيه 57، صافات، آيه 49 - 48، ص، آيه 52، زخرف، آيه 7، دخان، آيه 54، طور، آيه 20، الرحمن، آيه 56، 74 - 70، واقعه، آيه 23 - 22، 37 - 34، نبأ، آيه 33). همچنين اهل بهشت مى‏توانند فرزند داشته باشند، ولى اين موضوع به دليل سنن حاكم بر قيامت به شيوه‏اى كه در اين دنيا وجود دارد نيست. نظام حاكم بر قيامت نظام دفعى است نه نظام تدريجى؛ يعنى، در قيامت خواستن مساوى است با شدن و تحقق، برخلاف نظام اين عالم كه براى عملى شدن خواسته‏ها، بايد زمينه، اسباب و شرايط آن فراهم شود تا آن آرزو محقق گردد. در اين دنيا كسى كه فرزندى مى‏خواهد بايد ازدواج كرده و با جمع يك سلسله شرايط و به تدريج و در زمان معينى داراى فرزند شود. اما در نظام قيامت چنين نيست، بلكه بهشتيان هر چه مى‏خواهند، بر ايشان محقق مى‏شود، (نك: فصلت، آيه 31 و ق، آيه 35) و نياز نيست كه با جمع شرايط و پديد آمدن مقدماتى، به تدريج آن خواسته محقق شود. از اين رو، خواستن فرزند در عالم بهشت مساوى است با حضور بچه فى‏الحال و در همان آن. چنان كه رواياتى نيز بر خصوص اين امر وارد شده است. (نك: استاد شجاعى، محمد، خواب و نشان‏هاى آن، مقدمه و تدوين: محمدرضا كاشفى، كانون انديشه جوان، تهران، چاپ دوم، 1379، صص 90 - 86). عالم برزخ متوسط بين دنيا و آخرت است و برخى خصوصيات اين جهان را از قبيل «محدوديت زمانى» داراست ولى در عين حال مربوط به عالم عقبى و اولين مرحله عالم ملكوت است. آيات و روايات متعددى گواه برآنست كه انسان مؤمن در عالم برزخ متنعم به نعمت‏هاى الهى است؛ چنان‏كه در خبر است: «القبراماروضه من رياض الجنه و اما حفره من حفر النيران؛ برزخ يا بوستانى از گلزار بهشت است و يا حفره‏اى از گودال هاى آتش». و نيز روايات زيادى صراحت دارد كه اعمال انسان در قبر با او همراهند و پشتيبان يا عذاب دهنده اويند تا در قيامت بر خداوند عرضه شوند. البته برخى از موءمنين نيز در قبرمعذبند واين عذاب كفاره گناهانشان خواهدبودتادرقيامت وارد بهشت گردند. نكته ديگر آن كه آنچه در قبر مورد سوال است نوعا اعتقادات انسان مى‏باشد ولى بررسى تفصيلى اعمال مربوط به قيامت است. براى آگاهى بيشتر ر . ك: 1- بازگشت به هستى، محمد شجاعى 2- عروج روح، محمد شجاعى 3- پيام قرآن، ج 6، آيت‏الله‏مكارم شيرازى 4- معاد شناسى، آيت‏اللَّه طهرانى 5- معاد، محمد شجاعى‏
[پايان كد انتخابي][كامل از كد87891]
اعتقاد به معاد جز اصول دين است:
اصول دين اسلام عبارت ازتوحيد، نبوت و معاد است. و به سبب اعتقاد به همين سه اصل انسان جهان بيني الهي پيدا مي كند. توحيد در راس اعتقادات است نبوت در واقع راه يگانه پرستي و معرفت صحيح به توحيد را نشان مي دهد. و معاد فلسفه اصلي تكليف انسان و بعثت پيامبران را مي نماياند.
اصل معاد:
حكيمانه بودن آفرينش انسان و نيز حكيمانه بودن تكليف و پيروي از دستورات دين و هدفمند بودن بعثت را نشان مي دهد. زيرامعاد عبارت است از حيات جاودانه و ابدي انسان در جهان بعد از حيات مادي او در اين جهان. اگر خداوند براي انسان حيات دائمي و جاوداني در جهان ديگر در نظرنمي گرفت آفرينش انسان براي حيات مادي كوتاه مدت در عالم ماده توجيهي نداشت و كار گزافي به حساب مي آمد. اگر اعتقاد به قيامت و معاد نباشد معنايش اين است كه خلقت و آفرينش انسان بيهوده است و خالي از حكمت و كسي كه به افعال الهي و جهان آفرينش او چنين نگاهي داشته باشد هرگز با خداوند رابطه مناسب بر قرار نخواهد كرد يعني كسي كه حكمت الهي را نپذيرد ايمان و اعتقاد به خداوند هم پيدا نخواهد كرد. اما اگر انسان به معاد ايمان داشته باشد آفرينش خود را با حكمت توام مي داند. و باعث تقويت ايمان او به ذات خداوند مي شود. از سوي ديگر وقتي انسان بداندكه حيات ابدي او در جهان ديگر در صورتي مطلوب است، كه عمل و اعتقادات او در اين جهان درست و نزديك به صواب باشد. آن گاه براي او دستورات ديني و فلسفه دين ورزي و بعثت پيامبران معنا پيدا مي كند يعني متوجه مي شود كه شريعت الهي و تكاليف انسان براساس ديانت بجا و شايسته بوده است. در واقع با اصل معاد هم حكمت خلقت و آفرينش انسان روشن مي شود و هم حكمت تكليف و دين ورزي انسان. اگر اعتقاد به معاد نباشد اصل دين ورزي و ايمان به خداوند و پيامبران او قابل توجيه و پذيرش نيست. بنابراين بايد گفت اعتقاد به معاد ضرورت دارد زيرا چنين عقيده اي موجب حكيمانه بودن اصل دين داري و دين ورزي مي شود.
جايگاه اعتقاد به معاد در قرآن:
يكي از اركان اساسي ايمان اعتقاد به معاد است. به طوري كه اگر كسي به معاد اعتقاد نداشته باشد از جمله ايمان داران به حساب نخواهند آمد قرآن در هر جا كه از ايمان به خداوند سخن گفته است به نحوي ايمان به روز قيامت را هم در كنار آن آورده است. در سوره مباركه حشر آيه 22 فرموده است: اي پيامبر گروهي را كه ايمان به خدا و روز آخرت آورده اند نخواهي يافت كه به دوستي كساني كشيده شوند كه با خدا و رسول او در جنگند اگر چه آنان از پدران، پسران، برادران و عشيره هاي شان باشند. و آنان كساني اند كه خدا ايمان را در دل هايشان جاي داده اند و به وسيله روح خود آنان را تأييد مي كند. (سوره مباركه حشر، آيه 22) در اين آيه اعتقاد به معاد و اعتقاد به خداوند در كنار هم مطرح شده است و چنين اعتقادي در قلب ها نافذ و ثابت مي كند. در قرآن از زبان حضرت موسي نقل كرده است كه او به خداي خود از شر تمام متكبراني كه به روز آخرت ايمان نياورده اند پناه مي جويد (سوره مباركه، غافر، آيه 27) علامه طباطبائي فرموده است:« در ميان كتب آسماني قرآن كريم تنها كتابي است كه درباره روز رستاخيز به تفصيل سخن گفته است. و در صدها مورد با نام هاي گوناگون از آن ياد كرده است. و باز تذكر داده است كه ايمان به روز جزا هم طراز با ايمان به خدا و يكي از اصول سه گانه اسلام است كه منكر آن از آيين اسلام خارج شده و سرنوشتي جز هلاكت ندارد». ( علامه طباطبائي، شيعه در اسلام، ص 102) بنابراين در صورتي كه ما از اهل نجات هستيم كه ايمان به روز معاد داشته باشيم والا اهل عذاب و جهنم هستيم. پس اصل وجوب ايمان به قيامت يكي از اصول سه گانه جهان بيني اسلامي است. كه بدون آن هيچ ايمان و اعتقاد به خداوند مدلل و مستدل نخواهد شد.
اعتقاد به قيامت اعتقاد به عدالت الهي است.
عدالت الهي يكي از مهم ترين اصول اساسي در عقيده شيعيان است. در صورتي مي توان عدالت الهي را موجه و مدلل كرد كه معاد را به عنوان يك اصل ضروري در اسلام قبول داشته باشيم زيرا بدون معاد و جهان ديگر اعمال عدالت و رسيدگي عادلانه براي مطالبه جفاها و حق كشي ها در دنيا مسير نيست ظالماني بودند كه بدون اين كه حق مظلوم از آن ها گرفت شوند در كمال غرور و راحتي زندگي خود را سپري كردند در حالي كه ستم هاي بي شمار را مرتكب شده اند. اگر خداوند عادل است بايد داد ستم ديدگان را به صورت كامل از ستم كاران بستانند و اين در دنيا ممكن نيست پس بايد در جهاني ديگر چنين زمينه وجود داشته باشد. قرآن كريم مي فرمايد: « ام نجعل الذين امنوا و عملوا الصالحات كالمفسدينفي الارض ام نجعل المتقين كالفجار؛ آيا ما كساني را كه ايمان آورده اند و كردار شايسته انجام داده اند، مانند كساني كه فساد و تباهي در زمين كرده اند قرار مي دهيم ؟! آيا درستكاران را مانند بدكاران قرار خواهيم داد؟!». (سوره مباركه ص، آيه 28) اين پرسش خداوند پرسش انكاري است يعني هرگز مومنان صالح و پاك دل را با كافران و تبه كاران سيه دل يكسان ننخواهم انگاشت. بلكه براساس عدالت مطلق به حساب تبه كاران مي رسيم و درستكاران مومن را پاداش خواهيم داد. اگر اعتقاد به معاد در ميان نباشد در واقع اعتقاد به عدالت خداوند هم در ميان نيست وقتي كسي خدا را به عدالت نشناسد در واقع ايمان و معرفت صحيحي به خداوند ندارد. اگر بخواهيم ايمان به خداوند داشته باشيم بايد به حلقه هاي زنجير جهان بيني اسلام به صورت كلي ايمان بياوريم والا ايمان ما نه تنها كامل نيست بلكه معقول و مقبول هم نخواهد بود.
ايمان به معاد در واقع ايمان به رحمت الهي است:
يكي از صفات كمال خداوند رحمت است. علامه طباطبائي درباره تعريف رحمت فرموده است: « رحمت عبارت از بر آوردن نياز هر نيازمند و رساندن هر چيز به استحقاق خود و افاضه حق به ذي حق است». (علامه طباطبائي، الميزان، ج 7، ص 25) انسان چند ويژگي مهم دارد: 1. انديشه جاودانه بودن حيات را داراست. 2. خواهان حيات ابدي و جاودانه است. 3. بر پايه ايمان و عمل صالح سطح حيات فراتر از حيات طبيعي و حيواني را مي طلبد كه در حيات دنيوي نمي گنجد. قرآن مي فرمايد:‌« قل نحن ما في السموات و الارض قل الله كتب علي نفسه الرحمه يجمع كم الي يوم القيامه لاريب فيه؛ بگو بپرس آسمان و زمين از آن كيست؟ بگو از آن خداست او رحمت را بر خود واجب كرده است، بدرستي كه شما را در روز قيامت كه ترديدي در آن نيست جمع مي كند. ( سوره مباركه انعام، آيه 12) در حيات دنيوي آنچه انسان استحقاق آن را دارد داده نه شده است، پس بايد در حيات ديگر در جهان ديگر تمام استحقاقات انساني از سوي خداوند افاضه شود تا صفت رحمت او معنا پيدا كند خداوند هم به اقتضاي رحمت خود ما را در قيامت جمع مي كند. اگر اعتقادي به قيامت نباشد ديگر به رحمت الهي هم در ميان نيست از اين جهت لازم است انسان به معاد ايمان بياورد تا حداقل معرفت صحيح به رحمت خداوند پيدا كند.
ايمان به معاد جسماني:
تمام كوشش قرآن در برابر منكران قيامت روي معاد جسماني است. منكران مي گفتند:« من يحي العظام و هي رميم؛ (سوره مباركه يس, آيه 78) چه كسي استخوان ها را در حالي كه خاكستر شده است زنده مي كند». قرآن جواب مي دهد:« قل يحييها الذي انشاها اول مره (سوره مباركه يس,آيه 79 ) ؛ بگو آن ها را كسي زنده خواهد ساخت كه بار اول ايجاد كرد». بنابراين مقتضاي عقيده به معاد, معاد جسماني است. و در واقع اعتقاد به معاد جسماني اعتقاد به قرآن و كتاب هاي الهي است. و كسي كه به معاد جسماني عقيده ندارد در واقع به صداقت قول و سخن خداوند اعتقاد ندارد. بنابراين اعتقاد به معاد جسماني هم واجب و ضروري است.

(0) نظر

عالم ذر

عالم ذر كجاست؟

 

عالم ذر و تعهد انسان به خداپرستي در اين عالم چيست؟ 

در اين باره توجه به چند نكته لازم است:

الف) هيچ موجودي در وجود يافتنش داراي اختيار نيست و وجود انسان نيز از اين قبيل است و عالم ذر، ربطي به آن ندارد.

ب) در مورد «عالم ذر» در ميان دانشمندان، مفسران، متكلمان و محدثان، گفت و گوهاي زيادي واقع شده است و اين، نشانگر پيچيدگي موضوع (عالم ذر) مي باشد. پيرامون اين آيه نظريه هاي مختلفي شكل گرفته كه به اختصار در اين مجال به چند مورد از آنان مي پردازيم.

«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ1

و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريّه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: «چرا، گواهى داديم» تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم.

حال، اين ظهور و بروز (در عالم ذر) كه واقع شده، به چه صورت انجام گرفته است و منظور از عالم ذر چيست؟

1. محدثان در پاسخ مي گويند: در بعضي از احاديث آمده است: فرزندان آدم تا پايان دنيا به صورت ذرات كوچكي از پشت آدم خارج شدند و فضا را پر كردند؛ در حالي كه داراي عقل و شعور بودند و قادر بر سخن و تكلم بودند. خداوند از آنان پرسيد: آيا من پروردگار شما نيستم؟ همگي در پاسخ گفتند. آري و به اين ترتيب، پيمان نخستين بر توحيد گرفته شد.

2. گروهي از مفسران چنين مي گويند: منظور از «ذر»، ذرات نخستين وجود انسان (نطفه) است كه از پشت پدران به رحم مادران انتقال يافت و به تدريج در عالم جنين، به صورت انسان كاملي درآمد و در همان حال، خداوند استعدادهايي به او داد تا بتواند حقيقت توحيد را درك كند. از اين رو، عالم ذر، عالم جنين است و سوال و پاسخ، به زبان حال صورت گرفته است.

3. منظور از عالم «ذر»، عالم «ارواح» است؛ يعني، خداوند در آغاز، ارواح انسان ها را آفريد و مخاطب ساخت و از آنان اقرار بر توحيد گرفت.

4. منظور از «ذر»، اجزاي بسيار كوچك نيست؛ بلكه ذر به معناي ذريه (فرزندان) است؛ خواه كوچك و صغير باشند يا بزرگ و كبير. بنابراين، سوال و جواب در ميان انسان و خداوند، به وسيله پيامبران و به زبان «قال» مي باشد.

5. سوال و جواب (در عالم ذر) بين انسان و خداوند، به زبان حال، صورت گرفته است؛ آن هم بعد از بلوغ، كمال و عقل.

6. علامه طباطبائي مي گويد: موجودات داراي دو نوع وجودند؛ يك وجود جمعي در نزد خدا كه در قرآن به عنوان ملكوت از آن ياد شده است و ديگري وجودات پراكنده كه با گذشت زمان، به تدريج ظاهر مي شوند. به اين ترتيب، عالم انسانيت دنيوي، مسبوق به عالم انسانيت ديگري است كه در آن جا، هيچ موجودي از پروردگار پوشيده نيست و با شهود باطني، او را مشاهده كرده، به واحديت او اعتراف مي كند و سوال و جواب در عالم «ذر»، مربوط به آن جا مي شود.2

 

آيه ميثاق، از آياتي است كه مفسران، سؤال هاي زيادي درباره آن مطرح كرده اند كه برخي به شرح ذيل است:

1. اين ميثاق الهي، در چه عالمي انجام گرفته است؟

2. اين پيمان، در چه شرايطي واقع شده است؟

3. آيا اين عهد، به صورت دسته جمعي بوده است يا تك تك انسان ها حضور داشته اند؟ پيش از آن كه به آراي صاحب نظران اشاره كنيم، لازم است توجه كنيم كه گرچه نكات مبهم و دقيقي در اين بحث وجود دارد، ولي اين آيه به روشني دلالت مي كند كه خدا با فرد فرد انسان ها مواجهه داشته و به آن ها گفته است: «آيا من خداي شما نيستم»؟ آنان نيز گفته اند: «آري، تويي خداي ما».

منشاء ابهام، اين است كه ما خودمان چنين چيزي به خاطر نداريم . برخي از اين مطلب روشن، نتيجه اي جالب گرفته اند و گفته اند كه چنين مكالمه حضوري و عذربراندازي كه خطاي در تطبيق را هم نفي مي كند، جز با علم حضوري و شهود قلبي حاصل نمي شود؛ از اين رو، معرفتي كه در آيه به آن اشاره شده است، معرفتي شخصي خواهد بود و نه شناختي كلي كه با مفاهيم عقلي حاصل مي شود و تفاوت اولي با دومي در اين است كه در اولي، شخص خالق و اوصاف آن همچون يگانگي و ربوبيت او مشخص مي گردد؛ ولي در دومي، تنها نفس خالق كلي، بدون تشخص معلوم مي شود.3

گروهي از مفسران چنين مي گويند: منظور از «ذر»، ذرات نخستين وجود انسان (نطفه) است كه از پشت پدران به رحم مادران انتقال يافت و به تدريج در عالم جنين، به صورت انسان كاملي درآمد و در همان حال، خداوند استعدادهايي به او داد تا بتواند حقيقت توحيد را درك كند. از اين رو، عالم ذر، عالم جنين است و سوال و پاسخ، به زبان حال صورت گرفته است.

آراي صاحب نظران درباره جايگاه ميثاق به قرار زير است:

1. اين نظريه عالم ذر مي گويد كه ارواح انسان ها قبل از تعلق به بدن، به ذرات ريزي تعلق گرفته است و آن ذرات، با تعلق ارواح، زنده و آگاه شدند؛ پس از آن، خداوند اين مطلب را ميثاق گرفت. بر اساس نظر اين گروه، آيه، ناظر به عالم ذر است؛ يعني خداوند از صلب آدم، ذرات ريزي را استخراج كرد و با تعلق ارواح به آن ها، از آنان عهد و پيمان گرفت. علامه مجلسي و آقا جمال الدين خوانساري اين نظر را پذيرفته اند.4

 

نــقــــد:

                        الف) اين نظريه، با ظاهر آيه مخالف است ؛ زيرا آيه مي گويد كه خدا از صلب بني آدم، ذريه آنها را گرفت و نه از صلب آدم.

ب) نظريه فوق مستلزم تناسخ است و تناسخ به حكم عقل باطل است؛ زيرا بر اين اساس، تمام انسان ها يك بار به اين جهان گام نهاده اند و پس از يك زندگي كوتاه، از اين جهان رخت بربسته اند و بار ديگر، به تدريج، به اين جهان بازگشته اند كه اين، همان تناسخ است.5

 

3. اگر اين پيمان، با آگاهي كامل اخذ شده است، چرا كسي فعلاً از اين پيمان خبري ندارد؟

 

2. برخي چون زمخشري، بيضاوي، شيخ طوسي، سيد قطب، علامه شرف الدين عاملي و ميرداماد، محمدتقي جعفري و...، قائلند كه اين آيه، در مقام بيان واقع نيست؛ بلكه از طريق تمثيل، به مسئله فطرت اشاره دارد. به نظر اين گروه، منظور آيه اين است كه خداوند با اعطاي نعمت هاي بي شمار و اعطاي عقل به انسان، گويا توقع و انتظار دارد كه انسان در مقابلش تعظيم كند، و انسان هم طبق ذات و فطرت خود، به اين خطاب مجازي خداوند لبيك گفته است.6 مهم ترين اشكال اين نظريه، مخالفت آن با ظاهر كلام الهي مي باشد؛ زيرا آيه با كلمه «اذ» كه علامت گذشته مي باشد، نازل گرديده است .

3. شيخ مفيد، اصل عالم ذر را به صورت حقيقي و تكويني پذيرفته است ؛ ولي خطاب هاي رد و بدل شده خدا و انسان ها را به نحو حقيقي منكر شده و همه آنها را به تمثيل و مجاز حمل كرده است.7

انتقادهاي وارد بر نظريه هاي اول و دوم، بر اين نظريه هم وارد است.

 

4. به اعتقاد علم الهدي، عالم ذر، واقعاً بوده است؛ اما تمام ذريه آدم در آن عالم حاضر نبوده اند؛ بلكه اختصاص به اولاد كفار دارد.8

1. اين نظريه با ظاهر آيه كه دلالت بر اخذ ميثاق از عموم دارد، مخالف است .

2. اگر تنها ميثاق اولاد مشركين مقصود بود، بايد به نحوي روشن ادا مي گرديد.9

 

5. استاد جوادي آملي معتقد است كه مراد از آيه، بيان واقعيت خارجي است و خداوند متعال به لسان عقل و وحي و با زبان انبياء، از انسان ميثاق گرفته است؛ يعني خداوند در برابر درك عقلي و رسالت وحي، از مردم پيمان گرفته است كه معارف دين را بپذيرند. وي در تاييد نظريه خود به پنج نكته اشاره مي كند و مي گويد: «اين معنا، تحميلي بر ظاهر آيه مورد بحث نيست؛ زيرا براي عقل و وحي، نحوه اي تقدم نسبت به مرحله تكليف وجود دارد؛ لذا ظاهر كلمه «اذ»، محفوظ مي ماند. منظور از نحوه تقدم، اين است كه اول پيامبران مي آيند و مقدمات پذيرش را فراهم مي كنند؛ سپس تكليف حادث مي شود.»10

اين نظريه، به تأويل نزديك تر است تا تفسير؛ زيرا از اذهان همگان دور است و افزون بر آن، خطاب هاي آيه را طبق اين تفسير، بايد بر مجاز حمل كرد و نه حقيقت.

علامه طباطبايي هم در نقد نظريه فوق مي گويد: «اگر منظور از اخذ ميثاق، همان زبان وحي باشد، [بايد] مانند ساير احكام مي فرمود: به مردم چنين ابلاغ كن؛ نه اين كه بگويد: شما به ياد بياوريد.11

امام علي عليه السلام درباره هدف بعثت مي فرمايد: «خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود و هر چند گاه، متناسب با خواسته هاي انسان ها، رسولان خود را پي در پي اعزام كرد تا وفاداري به پيمان فطرت را از آنان بازجويند و نعمت هاي فراموش شده را به ياد آورند و با ابلاغ احكام الهي، حجت را بر آنها تمام نمايند و توانمندي هاي پنهان شده عقل ها را آشكار سازند».

6. علامه طباطبايي معتقد است كه مقصود آيه، جنبه ملكوتي انسان هاست؛ يعني جاي شهود و اشهاد و جايگاه ميثاق، ملكوت انسان هاست؛ زيرا با توجه به ظاهر آيه كه فرمود «و اذ اخذ؛ يعني به ياد بياور»، استفاده مي شود كه اولاً، قبل از اين جايگاه محسوس، جايگاه نامحسوس ديگري وجود داشته است كه در آن جا ميثاق انجام گرفته است. ثانياً، صحنه اخذ ميثاق، بر نشئه حس و طبيعت مقدم است. ثالثاً، چون اين دو جايگاه با هم متحدند و از هم جدا نيستند، خداوند به انسان ملكي و مادي امر مي كند كه به ياد آن جايگاه ملكوتي باشد و وقتي به ياد آن جايگاه باشد، آن را حفظ مي كنند.

اين نظريه در ميان علما مورد توجه جدي قرار گرفته است و آنان، نظرهاي مختلفي درباره آن اظهار كرده اند استاد جوادي آملي، استاد جعفر سبحاني و شهيد دكتر بهشتي اين نظريه را نقد و بررسي كرده اند.

طبق نظريه علامه و تمامي كساني كه عالم ذر و گفت و گوي بين انسان و خدا را پذيرفته اند، فلسفه وجود آن عالم اين است كه انسان با شهود باطني، خدا را مشاهده و به وحدانيت او اعتراف نموده است و اين شهود، باعث مي شود كه در عالم مادي كه موانع مختلفي سر راه دارد، آن عالم را و شهود خداي خويش را كه سرمايه اصلي هدايت و نجات اوست، فراموش نكند و تا زماني كه آن ميثاق و آن شهود فطري در درون جان انسان زنده باشد، راه انحراف را در پيش نخواهد گرفت و در واقع، آن شهود عالم ملكوت و عالم ذر، مي تواند تضمين كننده نجات انسان و ماندن بر صراط توحيد باشد؛ البته اين امكان وجود دارد كه انسان، گنجينه هاي عالم ملكوت و فطرت را با آلودگي هاي گناه و حب دنيا دفن كند؛ ولي اگر به پيامبران و امامان اين امكان را بدهد كه به آن ها دسترسي پيدا كنند، آن گنجينه ها را از زير خروار حجاب ها نجات مي دهند.

امام علي عليه السلام درباره هدف بعثت مي فرمايد: «خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود و هر چند گاه، متناسب با خواسته هاي انسان ها، رسولان خود را پي در پي اعزام كرد تا وفاداري به پيمان فطرت را از آنان بازجويند و نعمت هاي فراموش شده را به ياد آورند و با ابلاغ احكام الهي، حجت را بر آنها تمام نمايند و توانمندي هاي پنهان شده عقل ها را آشكار سازند.»

از جملات بالا به حكمت و فلسفه دوم براي عالم ذر مي توان پي برد و آن، سهولت يافتن هدايت انسان ها توسط پيامبران و امامان و مصلحان است، وجود شهود عالم ملكوت و عالم ذر، اين زمينه را براي رهبران ديني آماده مي كند كه بشر را به راحتي هدايت نمايند و با زنده نمودن آن پيمان و كشف گنجينه هاي فطرت، به سادگي انسان ها را به راه راست رهنمون سازند.

فلسفه ديگر اين است كه مصلحان و انسان هاي متدين، از هدايت ديگران هرگز نااميد نشوند؛ زيرا خواهند دانست كه عوامل مختلفي در درون انسان ها، آنان را براي اصلاح ياري مي رساند؛ عواملي مثل عقل آدمي، وجدان اخلاقي، فطرت و وجود عالم ذر و شهود ملكوتي آن.

در واقع، مجموعه اينها، عوامل ستون پنجم دروني به حساب مي آيند كه باعث مي شوند مصلحان تا آخرين لحظه، از هدايت انسان ها نااميد نشوند و به همين جهت گاهي برخي افراد با يك جرقه در آخرين روزهاي عمر خود، به فطرت حقيقي و شهود ملكوتي خود برگشته، در صراط حق و توحيد قرار گرفته اند.

 

 

 

سؤال: عالم ذر چيست؟ و در كجا است؟

پاسخ: در قرآن مجيد سخن از يك پيمان، عهد، ميثاق و گواهي به ميان آمده است كه خداوند از انسانها گرفته است. روشن ترين آيه اي كه بر اين حقيقت دلالت دارد، آية 172 سورة اعراف است كه به «آية ذر» معروف شده است. اين آيه دقيق ترين معني و شگفت ترين نظم را دارد.[1] آيات ديگري نيز مفسر همين حقيقت معرفي شده اند.[2]

خداوند در قرآن مي فرمايد: ]وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ[؛[3] «به ياد آور زماني را كه پروردگارت از پشت [و صلب] فرزندان آدم، ذرية آنها را بر گرفت و آنان را گواه بر خويشتن ساخت [و فرمود]: آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آري، گواهي مي دهيم. [چرا چنين كرد؟] براي اينكه در روز رستاخيز نگوييد ما از اين غافل بوديم.»

از آنجا كه در اين آيه سخن از ذريّ172; (فرزندان خردسال) آدم ـ عليه السلام ـ به ميان آمده، از اين آيه به «آيه ذر» ياد مي كنند و به خاطر كلمة «ألست» به «پيمان ألست» معروف است. همچنين لفظ ذريّه در قرآن نوزده بار وارد شده كه درتمام موارد نسل انسان مراد است.[4]

در تفسير اين آيه دربارة اينكه عالم ذر چگونه، در كجا و حضور فرزندان آدم ـ عليه السلام ـ چگونه بوده، احاديث و به دنبال آن سخن دانشمندان گوناگون است.

در اينجا به بيان دو ديدگاه بسنده مي شود:

اول. منظور از اين عالم و اين پيمان «عالم استعدادها» و «پيمان فطرت» است؛ به اين معني كه هر گاه فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب (پشت و كمر) پدران به رحم مادران كه بيش از يك ذره نيستند، منتقل مي شوند، خداوند استعداد و آمادگي فهم و شناخت ربوبيّت و توحيد را به آنها مي دهد؛ يعني هم در نهاد و فطرتشان اين سرّ الهي به صورت يك حس درون ذاتي به وديعه گذارده مي شود و هم در عقل و خردشان به صورت يك حقيقت خود آگاه.

خداوند در طول زندگي دنيايي آثار صنع و نشانه هاي يگانگي خود را به انسان نشان مي دهد و آنان را بر اين امر گواه مي گيرد. گويا مي فرمايد: ]أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ[ و انسانها با زبان حال پاسخ مي­دهند: ]بَلي شَهِدْنا[. پس در اينجا پيمان تكويني است و سخن گفتن مانند خبر دادن رنگ رخساره از وضعيت دروني شخص است.[5]

بنا بر اين بيان، مراد از عالم ذر همان فطرت انساني است. انسانهاي بدوي و متكامل در اين احساس مشتركند كه همه مربوب و خداوند ربّ آنهاست.[6]

پس انسانها هرگز از اين پيمان و شناخت غافل نبوده و نيستند؛ لذا خداوند در قيامت عليه همة انسانها احتجاج مي كند. برخي روايات موافق اين نظر است.[7]

دوم. مرحوم علامه طباطبايي نظرية خويش را اين گونه تبيين مي كند: «عالم «ذر» روح اين عالم است كه آن را «عالَم غيب» نيز مي گويند. توضيح اينكه هر موجودي دو وجه (صورت و جنبه) دارد: وجهي به سوي خدا كه زمان و تدريج در آن راه ندارد و وجهي به سوي ديگر كه در آن تدريج و زمان راه دارد. خداوند متعال مي فرمايد: ]إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون[ ؛[8] «[خداوند] وقتي بخواهد چيزي را ايجاد كند، به آن مي گويد: موجود شو! بي درنگ به وجود مي آيد.» «كُن» هم امر (دستور) است و هم مخاطب درست كن. پس كلمة «كُن» از طرفي وجود شيء و از طرفي ايجاد شيء است و اين موجود منبسط يك وجه الي الله دارد كه عالم ذرّ است و همان موجود يك وجه ديگر دارد كه همين دنياي ظاهر است. بنابراين، عالم ذرّ اين عالم مسلوب نيست.»[9]

مي توان ريشه هاي سخن علامه طباطبايي را در تفسير كنز الدقايق پيدا كرد.[10]

پيمان از چه بود؟

از آية ذر به دست مي آيد كه مفاد پيمان گواهي بر پذيرش پروردگار ]ألَسْتُ بِرَبِّكُمْ[ [11] و بر پذيرش توحيد بوده است ]أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا[ [12] و برخي روايات اين پيمان را به فطرت نيز مي كشانند: « اَلدِيْنُ الْحَنِيفُ وَ الْفِطْرَةُ وَ صِبْغَةُ اللَّهِ وَ التَّعْرِيفُ فِي الْمِيثَاقِ؛ [13]دين حنيف و فطرت و صبغة­الله و تعريف همان است كه [خدا] در ميثاق [يعني در پيماني كه خدا با روح بشر بسته، بشر را با آن آشنا كرده] است.»[14] رواياتي نيز اعتراف به نبوت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امامت حضرت علي ـ عليه السلام ـ را جزء پيمان عالم ذر معرفي مي كنند.[15]

پيمان براي چه بود؟

از آية ذر دو هدف اصلي براي اين پيمان به دست مي آيد:

الف. حجت بر انسانها تمام شود تا در رستاخيز نگويند: ما از موضوع شناخت خدا بي خبر بوديم و لذا كافر شديم؛ ]أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ[؛ [16]

ب. حجت بر انسانها تمام شود تا در رستاخيز نگويند: پدران ما بت پرست بودند و ما هم فرزندان همان پدران هستيم و چاره اي جز تبعيت از آنها نداشتيم؛ ]أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ...[ .[17]

 

 

(0) نظر
X