header

السلام عليك يا ابا عبدالله

home
list
archive
درباره وبلاگ
السلام علیک یا ابا عبدالله... این وبلاگ در سال 1390 توسط اینجانب راه اندازی شد. و مطالبی که در این وبلاگ قرار داده شده با بررسی و دقت کافی از لحاظ صحت و سقم صورت گرفته. به امید اینکه برای عموم موثر مفید باشد. التماس دعا...
آمار وبلاگ

تعداد بازدیدها :

49664

تعداد نوشته ها :

181

تعداد نظرات :

3

کد هدایت به بالا

فرقه وهابيت

وهابيت

عوامل شكل گيري فرقه وهابيت مانند برخي از فرقه‌هاي ديگر، ريشه در مباني و عملكرد رهبران و بنيانگذاران آن دارد. بر اين اساس لازم است مباني و عملكرد بنيانگذار اين فرقه بررسي شود
اين فرقه منسوب به "محمد بن عبدالوهاب" از مردم "نجد" است كه در سال 1115 ق در شهر عُيينه متولد شد كه پدرش در آن شهر قاضي بود . وي از كودكي به مطالعه كتاب‌هاي تفسير و عقايد و حديث سخت علاقه داشت و فقه حنبلي را نزد پدر خود كه از علماي حنبلي بود آموخت. محمد بن عبدالوهاب از آغاز جواني، بسياري از اعمال مذهبي مردم "نجد" را زشت مي شمرد.
او در سفري كه به زيارت خانه خدا رفته بود، بعد از انجام مناسك حج به "مدينه" رفت و در آن جا توسل مردم به پيامبر را كه نزد قبر حضرت انجام مي دادند، انكار كرد. سپس به "نجد" مراجعت نمود و از آن جا به بصره رفت و مدتي در آن شهر ماند و با بسياري از اعمال مردم آن شهر نيز مخالفت نمود. مردم بصره وي را از شهر خود بيرون كردند. در اين هنگام كه 1139 هجري بود، پدرش عبدالوهاب از "عيينه" به "حريمله" انتقال يافت. وي با پدرش همراه شد و كتاب‌هايي را نزد پدر فرا گرفت و به انكار عقايد مردم "نجد" پرداخت. به اين مناسبت ميان او و پدرش نزاع و جدال در گرفت. هم چنين بين او و مردم "نجد" منازعات سختي رخ داد و اين امر چند سال دوام يافت. تا اين كه پدرش "عبدالوهاب" در سال 1153 از دنيا رفت. وي پس از مرگ پدر علناً به اظهار عقايد خود پرداخت و قسمتي از اعمال مذهبي مردم را انكار نمود. جمعي از مردم حريمله از وي پيروي كردند و كار وي شهرت يافت. وي از شهر حريمله به شهر عينيه رفت. رئيس شهر عيينه در آن وقت عثمان بن حمد بود. عثمان عقايد شيخ را پذيرفت و او را گرامي داشت و قول داد كه وي را ياري كند.
شيخ محمد نيز اظهار اميدواري كرد كه همه اهل نجد از عثمان بن حمد حمايت كنند.
خبر دعوت شيخ محمد و كارهاي او به امير احسا رسيد. وي نامه اي براي عثمان نوشت كه سرانجام، عثمان عذر شيخ را خواست و او را از شهر بيرون كرد. شيخ در سال 1160 پس از آن كه از عيينه بيرون رانده شد، رهسپار درعيه از شهر‌هاي معروف نجد گرديد. در آن وقت امير درعيه، محمد بن مسعود جدّ آل سعود بود. وي به ديدن شيخ محمد رفت و به وي عزت و نيكي را بشارت داد. شيخ محمد نيز غلبه و قدرت محمد بن سعود را بر همة بلاد نجد بشارت داد. بدين ترتيب ارتباط ميان آن دو شكل گرفت. حمايت محمد بن سعود از شيخ محمد موجب شد كه وي بر عقايد و افكار خود پافشاري كند. هر كدام از مسلمانان كه از عقايد وي پيروي نمي كردند، كافر محسوب مي شدند و براي جان و مال و ناموس آنان ارزشي قايل نبود.
جنگ‌هايي كه وهابيان در نجد و خارج از آن از قبيل يمن و حجاز و اطراف سوريه و عراق مي كردند، بر همين پايه قرار داشت. هر شهري كه با جنگ و غلبه بر آن دست مي يافتند، براي آن‌ها حلال بود. كساني كه با عقايد او موافقت مي كردند، بايد با وي بيعت نمايند و اگر كساني به مقابله بر مي خاستند، بايد كشته شوند و اموالشان تقسيم گردد. طبق اين رويه مثلاً از اهالي يك قريه به نام فصول در شهر احسا سيصد مرد را به قتل رساندند و اموالشان را به غارت بردند!
سرانجام شيخ محمد بن عبدالوهاب در سال 1206 درگذشت و پس از وي پيروان او به همين روش ادامه دادند، مثلاً در سال 1216 امير سعود سپاهي مركّب از بيست هزار را مجهز كرد و به كربلا حمله ور شدند. سپاه وهابي جنايات بسياري در شهر كربلا انجام دادند، از جمله پنج هزار تن و يا بيشتر (تا بيست هزار گفته اند) را به قتل رساندند.(1) آيين وهابيت بر اساس عملكرد، عقايد و باورهاي شيخ محمد بن عبدالوهاب شكل گرفت. امروزه نيز اين فرقه بر عقايد شيخ محمد و ديگر رهبران آن پافشاري مي نمايند.
عقايد:
فرقه وهابيه مبتني بر اصول و عقايدي است كه به بعضي اشاره مي شود:
- وهابي‌ها معتقدند كه هيچ انساني نه موحد است و نه مسلمان مگر اين كه اموري را ترك كند، از جمله: به هيچ يك از رسولان و اوليا توسّل نجويد. هر كس اقدام به اين كار كند، مشرك مي باشد،(2) از اين رو وهابيان زيارت قبر پيامبر و ائمه(ع) را جايز نمي دانند و معتقدند هر كس از پيامبرطلب شفاعت كند، مانند اين است كه از بت‌ها شفاعت خواسته است.(3)
- از مسائل ديگري كه وهابيان دربارة آن حساسيت خاصي دارند، تعمير قبور و ساختن بنا روي قبر پيامبر و اولياي الهي و صالحان است. براي نخستين بار اين مسئله را "ابن تيميه" و شاگرد معروف او "ابي القيم" عنوان كرد و بر تحريم ساختن بنا و لزوم ويراني آن فتوا داده اند.(4)
بر همين اساس سعودي‌ها هنگامي كه در سال 1344 هجري بر مكه و مدينه و اطراف آن تسلط پيدا كردند، به فكر افتادند كه براي تخريب مشاهد و آثار خاندان رسالت و صحابه پيامبر مستمسكي به دست آورند و اقدام نمايند.(5)
- وهابيان بر اين باورند كه مسلمانان در طي قرون، از آيين اسلام منحرف شده اند و در دين خدا بدعت‌هايي نهاده اند كه با شرع اسلام مخالف مي باشد. بر اين اساس بايد از اصولي كه پيامبر(ص) تعيين كرده است، پيروي نمود.
بنابر عقايد وهابيان، هيچ كس حق ندارد به رسول خدا سوگند ياد كند و از الفاظي مانند: به حق محمد و ... استفاده نمايد،(6) زيرا قسم خوردن به ديگران و درخواست حاجت از غير خداوند با آيات قرآن منافات دارد: «فلا تدعوا مع الله احداً».(7)
- نيز معتقدند: تشييع جنازه و سوگواري حرام است؛ زيرا ارواح اموات كاري نمي توانند بكنند و در امور دنيوي و اخروي نمي توانند دخالت داشته باشند.(8)
- وهابيان معتقدند القابي را كه بر عزت و احترام دلالت دارند، در مورد انسان‌ها نبايد به كار برد و ناصواب است؛ زيرا احترام و تعظيم تنها شايسته خداوند است.
- وهابيون به جنگ با ديگر فرقه‌ها و مذاهب اسلامي معتقد هستند و مدعي اند بايد به آيين وهابيت در آيند، يا جزيه دهند، از اين رو هميشه مسلمانان ديگر را به كفر متهم نموده، اموال و نواميس بقيه را حلال مي دانند. آنان مي گويند كه هر كس مرتكب گناه كبيره شود، كافر است.
  

(0) نظر

فرقه علي اللهي

علي اللهي ها كيستند؟

 در طول تاريخ انسان با فرقه هايي مواجه مي شود كه مخالفينشان آن ها را غُلات (جمع غالي به معني غلو كننده) مي نامند. اين ها كساني هستند كه درباره ي حضرت علي (عليه السلام) و يا ديگر شخصيت هاي مهم دچار غلو شده اند.

شناخت و تشخيص غلات در تاريخ، يكي از دشوارترين و پيچيده ترين كارهاي مورخان بوده است كه احياناً در اين زمينه دچار اشتباهات فراواني نيز شده اند. دليلش اين است كه هيچ شخصي يا گروهي، عنوان غلات را براي خود نمي پذيرد و هيچكس عقيده خود را غلو آميز نمي داند. علاوه براين غلات همواره انديشه هاي خود را تا حد امكان به صورت سرّي نگه مي داشتند كه خود اين امر هم عامل ديگري براي عدم امكان تحقيق دقيق در مورد آن ها مي شد.

 همچنين بايد گفت: امروز آشكار شده است، بسياري از اسم هايي كه از آنها تحت عنوان رهبراي غلات ياد مي شود، اصلاً وجود خارجي نداشته اند و عمدتاً دشمنان شيعه براي محكوم كردن شيعه و اتهام غلو زدن به تشيع اين شخصيت ها را ساخته و پرداخته اند. اما به هر حال، كساني بوده اند كه حضرت علي (عليه السلام) يا ديگران را تا حد خدايي بالا مي بردند. چنين كساني هنوز هم وجود دارند. علي اللهي ها نيز از همين گروه ها هستند.

از مهم ترين جماعت هاي اين گروه در عصر حاضر، كساني هستند كه در سوريه به علويون معروفند. آن ها ظاهراً معتقدند كه خدا يك بار در قالب مسيح (ع) و بار ديگر در قالب علي (عليه السلام) حلول كرده است و ديگر بار در قالب مهدي (عج) ظهور خواهد كرد.

از مهم ترين خصوصيات مشترك غلات اين است كه به ظاهر شريعت وقعي نمي نهند، قائل به تناسخ هستند، و همچنين معتقدند كه خدا در روح شخص مورد نظرشان حلول مي كند و با او متحد مي شود.

بسياري از نويسندگان در مورد اين گروه از غلات دچار اشتباه شده و آنها را فرقه اي از تشيع معرفي كرده اند و گفته اند: "غلات، كساني هستند كه در تشيع افراط كرده اند." اگر چه اين تعبير افراط در تشيع تعبير صحيحي نيست، اما چند تفاوت بارز هست كه بر اساس آنها به هيچ وجه نمي توان غلات را فرقه اي از شيعه دانست:

1- شيعه كساني هستند كه قائل به امامت حضرت علي(عليه السلام) و جانشيني او پس از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي باشند. حال چگونه مي توان وضع كساني را كه قائل به الوهيت حضرت علي (عليه السلام) (نه امامت وي) هستند، افراط در تشيع ناميد؟ در واقع اينها عملاً با اين اعتقادشان، سه اصل از اصول عقايد شيعه ،يعني توحيد، نبوت، و امامت را انكار مي كنند.

2- شيعه پيرو تعاليم اسلام و تعاليم ائمه معصوم (عليهم السلام) است، در حالي كه غلات بسياري از تعاليم ائمه (عليهم السلام) به ويژه در مورد توحيد را زير پا گذاشته اند.

3- از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه اطهار (عليهم السلام) احاديث فراواني در مذمت غلو كنندگان و جهنمي بودن آنان ذكر شده است، به طوري كه دشمن اهل بيت و غلو كننده در حق اهل بيت را مثل هم دانسته اند و مسلم است كه كسي كه با دشمن اهل بيت هم رتبه است، نمي تواند شيعه باشد.

 شيعه كساني هستند كه قائل به امامت حضرت علي (ع) و جانشيني او پس از پيامبر اكرم (ص) مي باشند. حال چگونه مي توان وضع كساني را كه قائل به الوهيت حضرت علي (ع) (نه امامت وي) هستند، افراط در تشيع ناميد؟ در واقع اينها عملاً با اين اعتقادشان، سه اصل از اصول عقايد شيعه ،يعني توحيد، نبوت، و امامت را انكار مي كنند.

 

چگونگي تشكيل فرقه اسماعيله

يكي از فرق منشعب شده از شيعه اماميه فرقه اسماعيليه است كه در حدود قرن دوم هجري از اماميه جدا شد و داراي عقايدي متفاوت از عقايد اماميه مي باشد، از آنجائيكه انشعاب اين فرقه بر سر امامت اسماعيل بن جعفر ـ عليه السلام ـ بوده لذا در دوره هاي بعد، ملل و نحل نويسان، مانند حسن بن موسي نوبختي نام اسماعيليان را بر آنها نهادند. البته طي گذر زمان و به مناسبتهاي مختلف بنامهاي ديگري نيز ناميده شده اند از جمله، مباركيه، خطّابيه، باطنيه، تعليميه، سبعيّه، حشيشيه، ملاحده و قرامطه[۱].
چگونگي شكل گيري و بوجود آمدن اسماعيليه به جانشيني امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ بر مي گردد، از آنجا كه امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ داراي چندين فرزند پسر بود و بزرگترينشان اسماعيل بوده و در زمان حيات مورد محبّت امام بود، عده اي از شيعيان گمان مي كردند كه او بعد از پدرش به امامت خواهد رسيد.[۲]
اما خود اسماعيليه در اين مورد معتقدند كه امامت اسماعيل طبق نص صريح امام صادق ـ عليه السلام ـ بوده، چون كه اسماعيل ارشد فرزندان امام بوده[۳] لذا با وجود اينكه اسماعيل در زمان حيات پدر از دنيا رفت، عده اي از قبول فوت اسماعيل ابا كردند و گفتند كه امام صادق تقيّه مي كند و اسماعيل نمرده و غايب شده و او همان مهدي است و اين گروه به اسماعيليه خاصه معروفند، در مقابل اين گروه عده اي مرگ اسماعيل باور كردند و معتقد شدند كه امامت بعد از اسماعيل به پسرش محمد رسيده و لذا محمد بن اسماعيل را امام هفتم تلقي كرده و آخرين امام ناميدند. اين گروه به اسماعيليه عامه معروفند و سبعيه هم گفته مي شود.[۴]
و لذا اين دو گروه بعد از شهادت امام صادق ـ عليه السلام ـ منكر امامت امام موسي بن جعفر ـ عليه السلام ـ شده و از اماميه جدا شدند، چون معتقد بودند كه امامت از برادر به برادر نمي رسد مگر در مورد امام حسن و امام حسين و غير از اين دو امام همواره امامت از پدر به پسر رسيده و از آنجا كه به امامت اسماعيل معتقد بودند، گفتند: كه بعد از مرگ اسماعيل، محمد بن اسماعيل امام است.
اين گروه به رهبري فردي بنام مبارك كه غلام اسماعيل بود، فعاليت خود را آغاز مي كنند و لذا به مباركيه هم ملقب شده اند.[۵]گروهي از شيعيان هم كه در كوفه زندگي مي كردند و دور «ابي الخطاب محمد بن ابي زينب اسدي اجدع» جمع شده بودند و بعداً به معتقدين به امامت پسر اسماعيل متصل شدند، البته ابي الخطاب فردي غالي بود كه در مورد امام صادق ـ عليه السلام ـ غلّو كرده و به الوهيت آن حضرت معتقد بود و لذا از طرف امام لعن و طرد شده بود، به اين خاطر ابي الخطاب خود را پيامبر و فرستاده امام صادق ـ عليه السلام ـ معرفي مي كرد، لذا اين گروه هم به خطابيه معروفند كه بعدها با مباركيه يك گروه شدند.[۶]
البته خود اسماعيليه ابو «الخطاب» را بعنوان مؤسس فرقه اسماعيلي معرفي مي كنند و مقام او را نسبت به امام اسماعيلي مثل مقام سلمان فارسي مي دانند و «ميمون القداح» كه از اتباع ابو الخطاب است، راه او را ادامه داد[۷]و دعوت اسماعيلي را كه در خفا بوده رهبري كرد.
به خاطر وضع خفقاني كه عباسيان نسبت به علويان بوجود آورده بودند و همچنين نسبت به ائمه كه در زمان منصور عباسي نسبت به امام صادق ـ عليه السلام ـ چندين سال عمر خويش را در زندان سپري كردند، اين عدم ارتباط مستمر بين شيعيان و ائمه هم موجب شد كه عده اي سست ايمان و سود جو، دنبال مقاصد خويش باشند و با جدايي گروهي از شيعيان وضع را مناسب ديده، فعاليت خود را در غالب مبارزه با عباسيان شروع كنند. كه ابي الخطاب هم از اين گونه افراد است. كه عليه عباسيان دست به اقدام مي زند ولي كشته مي شود. و لذا باقي پيروان او از اين پس به شام رفته و در شهر «سلميه» سكونت مي گزينند كه نزديك «حمص» بود و از ترس حكام و مأموران عباسي تظاهر به تجارت مي نمودند و در عين حال دعاة خود را به اطراف و شهرهاي اسلامي مي فرستادند و مردم را به نزديك شدن ظهور مهدي از نسل اسماعيل بشارت مي دادند. يكي از اين دعاة ميمون القداح مي باشد كه از اهالي خوزستان هستند و به شغل (چشم پزشكي آن زمان) مشغول بود و لذا به قداح مشهور است، كه بعد از موت ابي الخطاب قيم و مربي محمد بن اسماعيل مي شود و به او مذهب باطني تلقين مي كند.[۸]
بعد از «ميمون القداح» فرزندش عبدالله و سپس ديگر رهبران فكري و سياسي دعوت اسماعيليه را كه البته در خفا بود و به گفته خودشان دوره ستر بود رهبري كردند.
زندگي مخفيانه و مرگ محمد بن اسماعيل، زمينه گسترش و پيشرفت دعوت را بيشتر فراهم ساخته است و از اين پس داعيان اسماعيلي در ايران، سوريه و شمال آفريقا به صورتي گسترده و مخفيانه به دعوت پرداختند.
از دعاة اسماعيلي كه در «سلميه» شام بود، مردي بود بنام حمدان اشعث ملقب به قرمط به خاطر كوتاهي قد و پاهايش، اين شخص داعي كوفه و اطراف مي شود در اواخر قرن سوم هجري اتباع حمدان موفق مي شوند در بحرين و نواحي آن به مركزيت احساء حكومت تشكيل دهند. و به اين خاطر در تاريخ اهميت پيدا مي كنند.[۹]
اسماعيليه بواسطه نفوذي كه در ميان مردم عادي و ستم ديده داشتند و با توجه به دعوت مخفي كه حدود يكصد سال ادامه دادند، موفق شدند پيرواني جذب كنند و براي اين منظور اغلب در مناطق دور دست چون يمن و شمال افريقا و ماوراءالنهر كه از مركز خلافت دور بود و خطرات كمي تهديد مي كرد فعاليت خود را بيشتر مي كردند، در اين راستا يكي از دعاة بنام عبيدالله المهدي در شمال آفريقا وقتي وضعيت مناسب براي اهداف خود مي بيند امامت خويش را علني مي كند. و با استفاده از دوري منطقه با كمك ابوعبدالله شيعي يكي از داعيان ديگر موفق مي شود قبايل بربر را جذب خود كند و از آنها بيعت بگيرد و خود را بعنوان مهدي معرفي مي كرده و با اين اقدام تمام شدن دوره ستر را اعلام مي كند و مرحله ظهور را آغاز مي نمايد و بعد از مدتي در سال ۳۰۱ هجري سپاهي به مصر ارسال مي كند با تصرف مصر و مناطق ديگر و بعد از مدتي تمام شمال افريقا را تحت سيطره خود در مي آورد[۱۰]و با ورود به مصر خلافت فاطميان را آغاز مي كند، دوره اي كه موفقيت اسماعيليان به اوج مي رسد، اسماعيليه اين دوره را اغلب «عصر طلايي» اسماعيليه وصف كرده اند. جنبش انقلابي و دعوت اسماعيليان نخستين، سرانجام به تأسيس دولتي منجر شده بود كه امام اسماعيلي در رأس آن قرار داشت و طي همين دوره تفكر و ادبيات اسماعيلي به اوج اعتلاي خود رسيد.

(0) نظر

بهشت

مقدمه اول
آيات متعددي در قرآن كريم وجود دارد كه ايمان و عمل صالح را در كنار هم قرار داده و هر دو را شرط ورود به بهشت و نيل به قرب الهي دانسته اند.
اين آيات به روشني بيان مي كنند كه براي بهشتي شدن بايد هر دو شرط را فراهم كرد؛ هم بايد ايمان داشت و هم بايد عمل صالح انجام داد؛ مانند آيه ۲۵ سوره بقره كه نويد بهشت را به كساني مي دهد كه هم ايمان دارند و هم از عمل صالح بهره مي داند:
وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ
و يا آيه ۸۲ همين سوره كه مردماني را جاويدان در بهشت معرفي مي كند كه اهل ايمان و عمل صالح باشند:
الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ
و نيز آيه ۱۷۳ سوره نساء كه اعطاي پاداش در قيامت را منوط به داشتن ايمان و انجام عمل صالح مي داند:
الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ
مقدمه دوم
آياتي كه داشتن ايمانِ تنها را براي ورود به بهشت كافي نمي دانند؛ مانند آيه ۱۵۸ سوره انعام كه ايمان بي عمل را هم رديف بي ايماني قرار داده و اعلام مي دارد كه هيچ يك از اين دو، نفعي به حال فرد نخواهد داشت:
يَوْمَ يَأْتي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ في إيمانِها خَيْراً
روزي كه برخي از نشانه‌هاي پروردگارت به ظهور آيد، ايمان آوردن كسي كه پيش از اين ايمان نياورده يا در حال ايمانش عمل شايسته‌اي انجام نداده سودي نخواهد داشت.
بنابراين كسي كه در ظاهر به مانند ديگر مسلمانان ايمان دارد؛ ولي در عمل، نسبت به انجام واجبات و ترك محرمات ديني، كاملاً بي اعتناست بايد بداند كه دلخوشي او به چنين ايماني بي جهت است و اين ايمان براي او سودي نخواهد داشت.
به اين نكته هم بايد توجه داشت كه ايمان اگر به راستي ايمان باشد؛ به اين معنا كه تنها، دانستن يك سري مفاهيم نباشد؛ بلكه باوري باشد گره خورده با جان، نمي تواند تنها ايمان باقي بماند و عملي متناسب به خود را به دنبال نداشته باشد.
به راستي چگونه مي توان پذيرفت كسي حسابرسي روز قيامت را باور داشته باشد؛ اما براي آن روز حساب، خود را آماده نكند؟ 
جلب رحمت و رضايت الهي در دنيا و آخرت؛ در گرو ايمان و عمل صالح است؛ نه ايمان به تنهايي موجب رستگاري است و نه اعمالي كه بي ايمان و نيت خداوندي انجام گرفته است. آنچه رضايت الهي را تامين و موجبات ورود انسان به بهشت مي شود ايمان به همراه عمل صالح است.
مقدمه سوم
آياتي كه عمل نيك و پسنديده ي خالي از ايمان را مانند اسكناس بي پشتوانه دانسته كه در بازار قيامت، هيچ ارزشي ندارد؛ مانند آيه ۱۵ هود عليه السلام كه مي فرمايد:
مَنْ كانَ يُريدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فيها وَ هُمْ فيها لا يُبْخَسُونَ
كساني كه زندگي دنيا و زيور و زينتش را بخواهند، ثمره تلاششان را به طور كامل در ]همين] دنيا به آنان مي‌دهيم و در آن چيزي از آنان كاسته نخواهد شد.
اين آيه درباره كساني است كه تمام هدف و نيت آنها از كار و تلاش و خدمت رساني به ديگران در همين دنيا خلاصه مي شود. اينها كساني اند كه اصولا كاري با آخرت ندارند و تمام فكر و ذكرشان دنيا است. (1)
بر اساس اين آيه اگر كسي تمام عمر را به انجام كارهاي پسنديده؛ مانند راهسازي، كمك به ديگران، ساخت و ساز بيمارستان و مدرسه بگذراند؛ اما ذره اي به خدا، نبوت و قيامت ايمان نداشته باشد؛ در قيامت كارهاي خوب او سودي به حالش نخواهد داشت. چرا كه در آيه بعد مي فرمايد:
أُوْلَئكَ الَّذِينَ لَيْسَ لهَُمْ فيِ الاَْخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَ بَاطِلٌ مَّا كَانُواْ يَعْمَلُون
اينان كساني هستند كه در آخرت، سهمي جز آتش براي آنان نيست و آنچه [در دنيا از كار خير] كرده اند، در آخرت تباه و بي اثر مي شود و آنچه همواره [براي غير خدا] انجام مي دادند، باطل است.
ايمان
نتيجه اين سه مقدمه:
جلب رحمت و رضايت الهي در دنيا و آخرت؛ در گرو ايمان و عمل صالح است؛ نه ايمان به تنهايي موجب رستگاري است و نه اعمالي كه بي ايمان و نيت خداوندي انجام گرفته است.
آنچه رضايت الهي را تأمين و موجبات ورود انسان به بهشت مي شود ، ايمان به همراه عمل صالح است.
اين معنا از آيه ۱۰ سوره فاطر فهميده مي شود كه فرمود:
إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ
حقايق پاك [عقايد و انديشه‌هاي صحيح] به سوي او (خداوند) بالا مي‌رود.
علامه طباطبايي (ره) در تفسير اين بخش مي نويسد:
مراد از اين كلم طيب، عقايد حقي است كه انسان، اعتقاد به آن را زير بناي اعمال خود قرار دهد، و قدر يقين از چنين عقايدي كلمه توحيد است كه برگشت ساير اعتقادات حق نيز به آن است ... و اينكه اعتقاد را قول و كلمه خوانده، بدين جهت است كه اين استعمال در عرب شايع بوده است. (2)
ايشان در ادامه مي نويسد: صعود كلم طيب (ايمان) به سوي خداي تعالي، عبارت است از تقرب آن به سوي خدا ... و چون اعتقاد از مُعتقِد جدا نيست ، در نتيجه تقرب اعتقاد به خدا يعني تقرب مُعتقِد به خدا.
اين يعني اگر ايمان باشد تقرب هست و اگر نباشد تقربي وجود نخواهد داشت؛ هر چند انسان، عمري به كار خير مشغول باشد.
كسي كه در ظاهر به مانند ديگر مسلمانان ايمان دارد؛ ولي در عمل، نسبت به انجام واجبات و ترك محرمات ديني، كاملاً بي اعتناست بايد بداند كه دلخوشي او به چنين ايماني بي جهت است و اين ايمان براي او سودي نخواهد داشت
در ادامه قرآن كريم به نقش عمل در اين تقرب پرداخته و مي فرمايد:
وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ
و عمل صالح آن را بالا مي برد.
يعني بالِ پرواز و موتور حركتي ايمان، عمل صالح است كه بدون آن، اين پرنده عرش پيما، زمين گير شده و توان پرواز و اوج گيري نخواهد داشت و صاحبش را به قرب الهي نخواهد رساند. (3)

يك مثال: 
مثال اين مطلب مهم و دقيق، مثال هواپيمايي است كه ايمان، بدنه آن و عمل صالح، موتورهاي آن است.كسي كه فقط عمل صالح دارد؛ مانند كسي است كه سوار يك كشتي پر از موتور هواپيما است و كسي كه فقط ايمان دارد؛ مانند كسي است كه سوار بر هواپيماي بي موتور شده است و هر دو قصد دارند به آسمان پرواز كنند؛ اما كسي كه ايمان دارد و به عمل صالحِ متكي بر آن ايمان، مشغول است سوار بر هواپيماي سالم و كاملي است كه هر چقدر ايمان و عملش كامل و بي نقص باشد توان اوج گيري به ارتفاع بالاتري كه همان مقام قرب الهي است را خواهد داشت.
نتيجه اينكه براي رسيدن به كمال انساني و نيل به قرب خداوندي و ورود به بهشت برين هم بايد ايمان داشت و هم عمل صالح انجام داد؛ نه ايمان به تنهايي سود دارد و نه عمل شايستهء بي ايمان.
و نيز بايد دانست كه ايمان عامل صعود انسان به كمالات و معيار نزديك شده به مقام قرب الهي است؛ اما آنچه ايمان و مۆمن را بالا مي برد و وارد بهشت مي كند ، عمل صالح است.

 

(0) نظر

سفر زيارتي

 

سفر زيارتي ،سياحتي و هميشگي آخرت

نام : انسان
نام خانوادگي: آدميزاد
نام پدر : آدم
نام مادر : حوا
ساكن : كهكشان راه شيري- منظومه شمسي - زمين
لقب : اشرف مخلوقات
نژاد: خاكي
صادره از : دنيا
مقصد : آخرت
ساعت حركت پرواز: هر وقت خدا بخواهد
مكان : بهشت اگر نشد جهنم
وسايل مورد نياز: دو متر پارچه سفيد- عمل نيك- انجام واجبات- امر به معروف و نهي از منكر- دعاي والدين و مومنين- نماز اول وقت- ولايت ائمه اهار(سلام الله عليهم) اعمال صالح و تقوا
توجه : از آوردن بار اضافه از قبيل : حق الناس ، غيبت ، دروغ و ... جدا خودداري نماييد
خواهشمند است جهت رفاه حال خود خمس وزكات را قبل از پرواز پرداخت نماييد
ضمنا از آوردن ثروت ، مقام ، ماشين ، حتي داخل فرود گاه خودداري نماييد
حتما قبل از حركت به بستگان خود توضيح دهيد تا از آوردن دسته گلهاي سنگين ، سنگ قبر گران تجملاتي ونيز مراسمهاي پرخرج خودداري كنند
جهت يادگاري اموال خود را قبل پرواز براي فرزندان خود مشخص كنيد
براي كسب اطلاعات بيشتر به قرآن و سنت پيامبر (ص ) مراجعه نماييد
در صورتيكه قبل از پرواز به مشكلي بر خورديد با شماره هاي زير تماس حاصل نماييد
الف) سوره بقره آيه 186 - ب) سوره نسا آيه 45- ج) سوره توبه آيه 119 - د) سوره اعراف آيه 55

با تشكر
سرپرست كاروان : جناب حضرت عزرائيل
تهيه و تنظيم : سر نوشت الهي
 

 

 

(2) نظر

وقت مردن

 بريده شدن علاقه روح از بدن است . مرگ يعنى آغاز سفر از اين دنيا به سراى آخرت،

 

اگر مراد از زنده شدن در قبر اين است كه پس از گذاشتن جنازه در قبر، روح به آن جسد بازمي گردد و دوباره شخص به مانند آن چه در دنيا بوده، زنده مي شود، بايد بگوييم چنين نيست.
انسان پس از مرگ روحش به بدن برزخي انتقال مي يابد، و با آن تا روز قيامت بسر مي برد. آن چه در مورد سؤال قبر و مسائل مربوط به شب اول قبر گفته مي شود مربوط به اين بدن است كه با روح انسان حيات يافته است.
بدن برزخي مادي و جسماني نيست؛ ولي همين قدر هست كه روح با كمك آن مي تواند به حيات خود ادامه دهد و درك حقائقي بكند. به عالم برزخ قيامت صغري هم مي گويند. در عالم برزخ انسان به حسب شخصيت و منشي كه در زندگي داشته فراغت و اشتغال خواهد داشت. انسانهاي نيك سيرت به راحتي زندگي مي كنند و انسانهاي زشت سيرت پشيمان و نگرانند. سؤال نكير و منكر هم براي امتحان همين شخصيت و منش كلي است. با اين وجود در اين عالم نيست به طور دقيق اعمال انسان مورد محاسبه قرار نمي گيرد، و آن چه در مورد بهشت و جهنم وارد شده، معمولا مربوط به اين عالم نيست.
با فرارسيدن قيامت، پس از دميدن صور توسط ملك مقربي به نام اسرافيل، جسم مردگان از قبرها برمي خيزند، و با آن قيامت كبري برپا مي شود.
در آن دنيا است كه به دقت به حسابها رسيدگي مي شود و جزاي اعمال نيك و بد بعينه ديده مي شود؛ معمولا تأثير شفاعتها مربوط به اين عالم است. بخشش هاي بزرگ در اين عالم بر بندگان مي شود و ...(ر.ك. به "معاد در قرآن"، تأليف آيت الله جوادي آملي، ج4)
ترس از مرگ امري كم و بيش طبيعي است و تنها به شما اختصاص ندارد. بخشي از اين نگراني را حتي اولياي الهي هم دارند. اين نگراني عمدتا از يك جهت مي تواند باشد؛ و آن از جهت ناشناختگي نسبي دنياي جديدي كه مي خواهيم به آن پا بنهيم. اين امر باعث مي شود كه نگران باشيم نكند امري مورد غفلت ما واقع شود و در آن دنيا بكار آيد و ما آن را از پيش نفرستاده باشيم.
اين كه گفته اند آخرت دار حسرت است، اختصاص به گناهكاران ندارد، بلكه بندگان خوب خدا هم در آنجا أحيانا حسرت اين را خواهند داشت كه چرا بيش از اين تلاش نكرديم، كه يك عمل نيك در دار دنيا مي توانست چقدر ما را در دار آخرت به پيش ببرد! در آنجا همه درمي يابند كه با يك عمل نيك در دنيا ده ها بار مي شد جايگاه بهتري در آخرت فراهم آورد.
نگراني دوم از مرگ ناشي از يك توهم بي جا است. ما گاهي گمان مي كنيم كه با مرگ نابودي به سراغ ما مي آيد! غافل از اين كه مرگ ادامه زندگي است. ما با مرگ چيزي را از دست نمي دهيم، بلكه نگاهمان به عالم و آدم كامل تر مي شود، و با نگاه جديد بهتر مي توانيم به حقائق عالم دست بيابيم. با تأمل و تهذيب نفس مي توان اين نگراني را از خود دور كرد؛ تأمل در همين حقيقت كه مرگ گشودن چشم به عالم است نه بستن آن، و ديگري دل نبستن به دنيا. حقيقت تهذيب نفس ـ يعني دل نبستن به دنيا و ترك علاقه به آن ـ هم چيزي جز درك اين واقعيت نيست كه دنيا در برابر اين عالم بزرگ چيزي نيست كه شايسته اين باشد كه به داشته هاي آن دل خوش كنيم، و از دست دادن آن برايمان دردآور باشد؛ همين و بس. به همين خاط عرض كرديم اين ترس چيزي جز ناشي از توهمات ما نيست؛ توهم نيستي و توهم اهميت اين دنيا.
نگراني سوم از مرگ ناشي از گناهان ما است. اين نگراني را بايد از خود دور كرد، ولي نه به اين كه آن را نابجا بدانيم، بلكه با ترك گناه و عمل به تكاليف الهي. مراد از تكاليف الهي آن تعاليمي است كه عقل و پيامبران الهي منادي آن هستند.
گناه را بايد ترك كرد، و در صورت ارتكاب ـ كه براي غير معصوم، اتفاق مي افتد ـ با توبه بايد آن را از صفحه اعمال خود پاك كرد.
به نظر مي رسد، اگر بتوانيم بر خود مسلط باشيم، و به وظائفمان عمل كنيم، آرامش بر زندگي ما مسلط مي شود و نه از مرگ و نه از هيچ چيز ديگر نخواهيم ترسيد؛ اگر چه نگراني از كم كاري هميشه بايد در وجود انسان باقي باشد.
دوست گرامي!
شما مي توانيد به كتاب "منازل الاخره" تأليف شيخ عباس قمي مراجعه كنيد. اين كتاب ها هم به ما اميد مي دهد، هم ما را تا حدي در دل كندن از دنيا كمك مي كند.

 

 

در "قبر" چه مي‌گذرد؟!

يكى از منازل هولناك سفر آخرت ، قبر است كه در هر روز مى‌گويد: انا بيت الغربة، انا بيت الوحشة ، انا بيت الدود (يعنى) منم خانه غربت و تنهايي، منم خانه وحشت، منم خانه كِرم .

عقبه اول وحشت قبر است:

در كتاب "من لا يحضره الفقيه" آمده است كه چون ميت را به نزديك قبر آورند فوراً او را داخل قبر نكنند زيرا براى قبر هول‌هاى بزرگي است، و زميني كه قبر را در بر مي‌گيرد از هول آنچه اتفاق خواهد افتاد به خداوند پناه برد؛ بنابراين خوب است كه پيكر مرده را نزديك قبر بگذارند و اندكى صبر كنند تا آماده ورود به منزلگاه ابدي و سختي‌هاي قبر شود ، پس اندكى او را پيشتر برند و اندكى صبر كنند. آنگاه او را به كنار قبر برند.

علامه محمد تقي مجلسى(اول) در  حوادث قبر گفته است: هر چند روح از بدن مفارقت كرده است و روح حيوانى مرده است اما نفس ناطقه زنده است و تعلق او از بدن كاملا زايل نشده و از بين نرفته است، و خوف ضغطه(1) قبر و سؤال منكر و نكير و رومان فتّان قبور (2)، و عذاب برزخ هست تا آنكه براى ديگران عبرت باشد و تا همه بينديشند كه چنين حادثه‌اى در پيش دارند...

و در حديثي كه گويا از  حسن بصري، از يونس آمده، منقول است كه گفت حديثى از حضرت امام موسى كاظم(عليه‌السلام) شنيدم كه فرمودند: چون مرده را به كنار قبر مى‌بريد، ساعتى او را مهلت دهيد تا استعداد و آمادگي پرسش منكر و نكير بيابد.

شيخ بهائى نقل كرده كه بعضى از حكما را ديدند كه در وقت مرگ خود دريغ و حسرت مى‌خورد. به او گفتند كه اين چه حالى است كه از تو مشاهده مى‌شود؟ گفت چه گمان مى‌بريد به كسى كه به سفرى طولانى مى‌رود و بدون مونس به قبر وحشتناكى وارد مى‌شود و به حضور حاكم عادلى مى‌رود كه براي كردار خود در نزد وي حجتى ندارد؟

و روايت شده از جناب "براء بن عازب" كه يكى از معروفين صحابه پيامبر است كه ما در خدمت حضرت رسول(صلى الله عليه و آله) بوديم كه نظرش به جماعتى افتاد كه در محلى جمع گشته بودند. پرسيدند: براى چه مردم اجتماع كرده‌اند؟ گفتند براى كندن قبر جمع شده‌اند. براء بن عازب گفت: چون حضرت اسم قبر را شنيد در رفتن به سوى آن شتاب كرد تا خود را به قبر رسانيد پس كنار قبر به زانو نشست و من از طرف ديگر مقابل آن حضرت رفتم تا ببينم چه كار مى‌كنند، ديدم به شدت گريستند و آنگاه رو به ما كردند و فرمودند: "اخوانى لمثل هذا فاعدوا" يعنى اى برادران من، براى چنين حادثه‌اي خود را آماده كنيد.

 

و قطب راوندى روايت كرده كه حضرت عيسى(عليه‌السلام) پس از مرگ مادر خود مريم، او را صدا زد و گفت: اى مادر! با من سخن بگو؛ آيا مى‌خواهى كه به دنيا برگردى؟ گفت: بلى براى آنكه در شب بسيار سرد، براى خدا نماز گزارم و در روز بسيار گرم، و روزه بگيرم. اى پسر جان ! اين راه بسيار خطرناك است .

و روايت شده كه حضرت فاطمه(صلوات الله عليها) در وصيت خود به اميرالمؤمنين(صلوات الله عليه) گفت: چون من وفات كردم خودت مرا غسل بده و تجهيز كن و نماز گزار و مرا داخل قبر كن و در لحد (قبر) بسپار و خاك بر روى من بريز و نزد سر من مقابل صورتم بنشين، و قرآن و دعا براى من بسيار بخوان؛ زيرا كه "آن سعادت" وقتى است كه مرده محتاج به انس گرفتن با زنده است (و زنده با قرآن و ذكر با او نجوا مي‌كند) .

و سيد بن طاووس (رحمة الله عليه) از حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود: ساعتى سخت‌تر از شب اول قبر بر ميت نمى‌گذرد پس با صدقه دادن، به مرده خود رحم كنيد و اگر چيزى نيافتيد كه صدقه دهيد، پس دو ركعت نماز گزاريد و در ركعت اول آن نماز سوره "فاتحة الكتاب" (حمد) را يك مرتبه بخوانيد و سوره توحيد را دو مرتبه بخوانيد و در ركعت دوم "فاتحه" را يك مرتبه و سوره تكاثر را ده مرتبه بخوانيد و سلام دهيد و بگوييد: "اللهم صل على محمد و آل محمد وابعث ثوابها الى قبر ذلك الميت فلان بن فلان" يعني: خداوندا درود فرست بر محمد و خاندان او و ثواب اين نماز را به قبر اين مرده جاري ساز و به جاي فلان بن فلان، نام مرده را بگويد؛ پس حق تعالى همان ساعت هزار ملك به سوى قبر آن ميت مى‌فرستد و با هر ملكى جامه‌اى و حله‌اى (زيور آلات) ، و تنگى قبر او را وسعت مى‌دهد تا روزي كه اسرافيل بر صور بدمد و قيامت كبرا آغاز شود و به نمازگزار به عدد آنچه در آفتاب بر آن مى‌تابد حسنات مى دهد و چهل درجه مقامش را بالا مى برد.

 

نماز ديگر براي راحتي كوچيدن مردگان به سوي قبر

براى برطرف كردن وحشت قبر از مرده مستحب است نمازگزار دو ركعت نماز گزارد و در ركعت اول سوره حمد و "آية الكرسى"(4) و در ركعت دوم سوره حمد و ده مرتبه سوره قدر را بخواند و چون سلام دهد بگويد: اللهم صل على محمد و آل محمد وابعث ثوابها الى قبر فلان به جان فلان، يعني: خداوندا درود فرست بر محمد و خاندان او و ثواب اين نماز را به قبر اين مرده جاري ساز و به جاي فلان بن فلان، نام مرده را بگويد.

از كارهايى كه براى وحشت قبر سودمند است كامل نمودن ركوع نماز است، چنانكه از حضرت امام محمد باقر(عليه‌السلام) روايت شده كه كسى كه ركوع نماز خود را تمام كند گرفتار وحشت قبر نمى‌شود.

حكايت

حاجي نورى كه خداوند قبر او را نوراني كند در كتاب "دارالسلام" از استاد خود ملا فتحعلى سلطان آبادى كه خداي بزرگ، قبر او را عطر آگين كند؛ نقل كرده كه فرمود: عادت و روش من بر آن بود كه هر كس از دوستان اهل بيت(عليهم‌السلام) كه خبر فوتش را مى‌شنيدم در شب دفن او برايش دو ركعت نماز مى‌خواندم، چه ميت را بشناسم يا نشناسم و هيچ كس بر اين كار من مطلع نبود تا آنكه روزى يكى از دوستان، مرا در راهى ملاقات كرد و گفت: ديشب خواب ديدم فلان شخص را كه در اين ايام وفات كرده و از حال او و آنچه بعد از مرگ بر او گذشته پرسيدم گفت: من در سختى و بلا بودم تا آنكه "مرحوم سلطان آبادي" برايم دو ركعت نماز خواند و اسم شما را برد و آن دو ركعت نماز، مرا از عذاب نجات داد؛ به خاطر اين احسانى كه به من كرد خدا پدرش را رحمت كند. مرحوم حاج ملا فتحعلى فرمود آن شخص از من پرسيد كه آن نماز چه نمازى بود؟ پس من ، او را از كار دائمى خود براى اموات خبر دادم .

و نيز از كارهايى كه براى وحشت قبر سودمند است كامل نمودن ركوع نماز است، چنانكه از حضرت امام محمد باقر(عليه‌السلام) روايت شده كه كسى كه ركوع نماز خود را تمام كند گرفتار وحشت قبر نمى‌شود.

و نيز آنكه در هر روز صد مرتبه بگويد: "لا اله الا الله الملك الحق المبين" همواره براي اوست امان از فقر و از وحشت قبر و او به سوى خود توانگرى مالي را بكشد و گشوده شود درهاى بهشت بسوي او چنانكه در احاديث و اخبار وارد شده است .

و نيز آنكه بخواند سوره يس را هر شب پيش از آنكه بخوابد، و آنكه بخواند نماز ليلة الرغائب(5) را. و هر كه عيادت كند مريضى را حق تعالى بر او فرشته‌اي مى‌گمارد كه او را در قبر تا روز ورودش به محشر عيادت كند.

 

وازابوسعيدخدرىمنقولاستكهگفت: شنيدمكهحضرترسولاكرم(صلىاللهعليهوآله)بهمولايمتقيانعلى (عليه‌السلام)مى‌فرمود: ياعلىشادشوومژدهبدهكهبراىشيعهتووقتمردننهحسرتىاستونهوحشتقبرونهاندوهىدرروزقيامت.

 

حكايت

حضرت آية الله العظمي شبيري زنجاني"دام ظله العالي" نقل مي‌فرمودند در سال‌هاي مياني حيات مرحوم والدم آية الله العظمي حاج آقا احمد زنجاني "رحمة الله"، بانوي محترمي بود به نام "احتجاب السلطنه" كه از آشنايان بوده و مورد احترام همه بود، پس از فوت  او  والد ارجمندم هر شب جمعه براي او سوره يس قرائت مي‌فرمود و اين عمل نيكو تا سالها ادامه داشت، يكي از شب هاي جمعه غفلت عارض شده و پدر فراموش مي‌كنند كه براي آن مرحومه سوره يس بخوانند. شب كه مي‌خوابند در عالم رويا آن مرحومه را مي‌بينند كه در منزلشان نان مي‌پزند و آن مرحومه به اطرافيانش مي‌گويد اين دو نان را بگيريد و به منزل آقاي زنجاني ببريد چرا كه ايشان نيز براي ما نان مي‌فرستند گر چه اين بار يادشان رفته است.

برگرفته از كتاب منازل الاخرة

 بخش دين و انديشه تبيان- آقاميري

 

 

    آية الكرسي" مطابق قول مشهور آيه‌هاي 255، 256و 257 سوره بقره است و آن آيات چنينند (اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ .... لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ....اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ) يعني : هيچ معبودى نيست جز خداوند يگانه زنده‏، كه قائم به ذات خويش است‏، و موجودات ديگر، قائم به او هستند؛ هيچگاه خواب سبك و سنگينى او را فرانمى‏گيرد؛ [و لحظه‏اى از تدبير جهان هستى‏، غافل نمى‏ماند؛] آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است‏، از آن اوست‏؛ كيست كه در نزد او، جز به فرمان او شفاعت كند؟! [بنابراين‏، شفاعت شفاعت‏كنندگان‏، براى آنها كه شايسته شفاعتند، از مالكيت مطلقه او نمى‏كاهد.] آنچه را در پيش روى آنها [بندگان‏] و پشت سرشان است مى‏داند؛ [و گذشته و آينده‏، در پيشگاه علم او، يكسان است‏] و كسى از علم او آگاه نمى‏گردد؛ جز به مقدارى كه او بخواهد. [اوست كه به همه چيز آگاه است‏؛ و علم و دانش محدود ديگران‏، پرتوى از علم بى‏پايان و نامحدود اوست‏] تخت [حكومت‏] او، آسمانها و زمين را دربرگرفته‏؛ و نگاهدارى آن دو [آسمان و زمين] او را خسته نميكند. بلندى مقام و عظمت‏، مخصوص اوست‏..... در قبول دين‏، اكراهى نيست‏. [زيرا] راه درست از راه انحرافى‏، روشن شده است‏. بنابر اين‏، كسى كه به طاغوت [بت و شيطان‏، و هر موجود طغيانگر] كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمى چنگ زده است‏، كه گسستن براى آن نيست‏. و خداوند، شنوا و داناست‏.....خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده‏اند؛ آنها را از ظلمتها، به سوى نور بيرون مى‏برد. [اما] كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوتها (سركشان) هستند؛ كه آنها را از نور، به سوى تاريكي ها بيرون مى‏برند؛ آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.

(5) اعمال ليلة الرغائب: شب جمعه اوّل ماه رجب را ليلة الرَّغائب مي‌گويند و از براي آن عملي از حضرت رسول اكرم(صَلَّي اللَّهِ عَلِيهِ وَ آله وارد شده با فضيلت بسيار كه سيّد در اقبال و علاّمه در اجازه بني زهره نقل كرده‌اند از جمله فضيلت او آنكه گناهان بسيار به سبب او آمرزيده شود و آن كه هر كس اين نماز را بگزارد چون شب اوّل قبر او شود، حقّ تعالي بفرستد ثواب اين نماز را بسوي او به نيكوتر صورت با روي گشاده و درخشان و زبان فصيح پس با وي گويد اي حبيب من! بشارت باد تو را كه نجات يافتي از هر شدّت و سختي گويد تو كيستي؟ بخدا سوگند كه من روئي بهتر از روي تو نديدم و كلامي شيرين‌تر از كلام تو نشنيده‌ام و بوئي بهتر از بوي تو نبوئيدم. گويد من ثواب آن نمازم كه در فلان شب از فلان ماه از فلان سال بجا آوردي؛ امشب به نزد تو آمدم تا حقّ تو را ادا كنم و مونس تنهايي تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دميده شود من سايه بر سر تو خواهم افكند در عرصه قيامت پس خوشحال باش كه خير هرگز از تو معدوم نخواهد شد، و كيفيت آن چنان است كه روز پنجشنبه اوّل آن ماه را روزه مي‌داري چون شب جمعه داخل شود ما بين نماز مغرب و عشاء دوازده ركعت نماز مي‌گزاري هر دو ركعت به يك سلام و در هر ركعت از آن يك مرتبه حمد و سه مرتبه اِنّا اَنْزَلْناهُ و دوازده مرتبه قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ مي‌خواني و چون فارغ شدي از نماز، هفتاد مرتبه مي‌گوئي«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ الاُْمِّيِّ وَ عَلي آلِهِ» پس به سجده مي‌روي و هفتاد مرتبه مي‌گوئي: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَالرُّوحِ» پس سر از سجده برمي‌داري و هفتاد مرتبه مي‌گوئي «رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ اِنَّكَ اَنْتَ الْعَلِيُّ الاَعْظَمُ» پس باز به سجده مي‌روي و هفتاد مرتبه مي‌گوئي: «سُبُّوحٌ قُدّوُسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَالرُّوحِ» پس حاجت خود را مي‌طلبي كه انشاءالله برآورده خواهد شد.

 

 

 

 

 
 

 

(0) نظر

حكايت معراج پيامبر

حكايت معراج پيامبر

 

پيامبر(ص) فرمود: من در مكه بودم كه جبرييل نزد من آمد و گفت: «اي محمد! برخيز». برخاستم و كنار در رفتم. ناگاه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل را در آنجا ديدم. جبرئيل، مركبي به نام «براق» نزد من آورد و به من گفت: «سوار شو». بر براق سوار شدم و از مكه بيرون رفتم. به بيت‌المقدس رسيدم. هنگامي كه به بيت‌المقدس رسيدم، فرشتگان از آسمان نزد من به زمين فرود آمدند و مرا به داشتن مقام و منزلت ارجمند در پيشگاه خداوند مژده دادند. آنگاه در بيت‌المقدس نماز خواندم...

يكي از معجزات علمي و عملي پيامبر اعظم(ص) كه به تصريح قرآن كريم در سايه عبوديت آن حضرت رخ داده، «معراج» است كه در اولين آيه سورة اسرا و آيات هشتم تا هجدهم سورة نجم مي‌توان اشاراتي را دربارة آن مشاهده كرد. آغاز ماجرا در سورة اسرا چنين آمده است:

پاك و منزه است خدايي كه بنده‌اش را در يك شب از مسجدالحرام به مسجد الاقصي برد كه گرداگردش را پربركت ساختيم، تا نشانه‌هاي خود را به او نشان دهيم. او شنوا و بيناست.

البته آن‌گونه كه از روايات برمي‌آيد معراج ضمن دو مرحله انجام شده است در مرحله اول همان‌گونه كه در آيه فوق مشاهده كرديم ايشان را شبانه از مسجدالحرام تا مسجدالاقصي سير مي‌دهند و پس از آن تا آسمان هفتم و تا جايي صعود مي‌كنند كه احدي جز خداوند متعال حضور نداشته است و تمام اين ماجرا در بيداري بوده و بنابر نظر اكثر علماي شيعه با همين بدن جسماني اتفاق افتاده و نه در خواب يا با روح زيرا معراج صرفاً روحاني فضيلت چنداني را براي ايشان اثبات نمي‌كند و چنان عظمتي را كه مورد تأكيد و روايات است بر نمي‌تابد.

مرحله دوم معراج در سورة نجم چنين توصيف شده است:

سپس [پيامبر(ص) در شب معراج] نزديك و نزديك‌تر شد، تا آنكه فاصله او [با مقام قرب خاص خدا] به اندازه طول دو كمان يا كمتر بود. در اينجا، خداوند آنچه را وحي كردني بود، به بنده‌اش وحي كرد. آنچه را ديد، انكار نكرد. آيا با او دربارة آنچه ديد، مجادله و ستيز مي‌كنيد؟ و بار ديگر نيز او را نزديك سدرةالمنتهي كه بهشت جاويدان در آنجاست، ديده است. در آن هنگام كه چيزي (شكوه و نور خيره‌كننده‌اي) سدرةالمنتهي را پوشانده بود. چشم او هرگز منحرف نشدو طغيان نكرد. (آنچه را ديد، واقعيت بود) او در شب معراج، برخي نشانه‌هاي بزرگ پروردگارش را ديد.

هر چند روايات دربارة معراج آنقدر متعدد است كه به حد تواتر رسيده و مورد قبول همگان مي‌باشد ليكن راجع به زمان، مكان و تعداد دفعات وقوع آن ميان محدثان، مورخان و مفسران اختلاف نظر وجود دارد:

ـ زمان اولين معراج را بهتر است نه ماه يا دوسال پيش از ولادت حضرت زهرا(س) بدانيم زيرا حضرت محمد(ص) روزي در جواب يكي از همسران خود كه از شدت محبت به فرزندشان گله كرده بود، تشكيل نطفه ايشان را در آسمان و شب معراج خوانده‌اند.3

ـ مكان آن نيز خانه حضرت خديجه(س) خانة ام‌هاني خواهر حضرت علي(ع)، شعب ابي‌طالب، و مسجدالحرام در كنار كعبه گفته شده است.

ـ آن‌گونه كه از ظاهر روايات برمي‌آيد، احتمالاً معراج بيش از دو مرتبه و طي دفعات متعدد اتفاق افتاده كه يكي از آنها بسيار شاخص و معروف شده كه گفته شده اين معراج در شب هفدهم ماه رمضان سال دهم بعثت اتفاق افتاده است.4

معراج در يك نگاه

روشنايي روز از صحنه گيتي رخت بر بسته و تاريكي شب، همه جا را فرا گرفته بود. مردم از كار و تلاش روزانه، دست كشيده و در خانه خود آرميده بودند. پيامبر اسلام نيز مي‌خواست پس از اداي فريضه، براي رفع خستگي در بستر آرام بگيرد. ناگهان صداي آشناي جبرئيل امين را شنيد: «اي محمد! برخيز! با ما همسفر شو؛ زيرا سفري دور و دراز در پيش داريم».

جبرئيل امين، مركب فضاپيمايي به نام «براق» را پيش آورد. محمد(ص) اين سفر با شكوه و بي‌سابقه را از خانه‌ ام‌هاني يا مسجدالحرام آغاز كرد، ولي با همان مركب به سوي بيت‌المقدس روانه شد و در مدت بسيار كوتاهي در آن محل فرود آمد. در مسجدالاقصي (بيت‌المقدس) با حضور ارواح پيامبران بزرگ مانند ابراهيم(ع)، موسي(ع) و عيسي(ع) نماز گزارد. امام جماعت نيز پيامبر اكرم(ص) بود. سپس از مسجدالاقصي، «بيت‌اللحم» ـ زادگاه حضرت مسيح(ع) ـ و خانه‌هاي پيامبران ديدن كرد. پيامبر در برخي جايگاه‌ها به شكرانه چنين سفري و تحيت محل‌هاي متبركه، دو ركعت نماز شكر به جاي آورد.

آن‌گاه مرحله دوم سفر خود را كه حركت به سوي آسمان‌هاي هفت‌گانه بود، آغاز كرد. پيامبر همه آسمان‌ها را يكي پس از ديگري پيمود و ساختار جهان بالا و ستارگان را ديد. ولي در هر آسمان به صحنه‌هاي تازه‌اي برمي‌خورد و با ارواح پيامبران و فرشتگان سخن مي‌گفت. او در بعضي‌ آسمان‌ها با دوزخ و دوزخيان و در بعضي آسمان‌هاي ديگر با بهشت و بهشتيان برخورد كرد و از مراكز رحمت و عذاب پروردگار بازديد به عمل آورد. ايشان، درجه‌هاي بهشتيان و اشباح دوزخيان را از نزديك مشاهده كرد.

سرانجام به «سدرة المنتهي» در آسمان هفتم و «جنةالمأوي» (بهشت برين) رسيد و در آنجا، آثار شكوه پروردگار هستي را ديد. وي چنان اوج گرفت و به جايي رسيد كه جز خدا، هيچ موجودي به آنجا راه نداشت. حتي جبرئيل از حركت باز ايستاد و گفت: «به يقين، اگر به اندازه سرانگشتي بالاتر آيم، خواهم سوخت».5

آنگاه حضرت محمد(ص) در آن جهان سراسر نور و روشنايي، به اوج شهود باطني و قرب الي الله و مقام «قاب قوسين أو أدني» رسيد. خداوند در اين سفر، دستورها و سفارش‌هاي بسيار مهمي به پيامبر فرمود. بدين صورت، معراج كه از بيت‌الحرام ـ و به گفته بعضي، از خانه ام‌هاني، دختر عموي آن حضرت و خواهر اميرالمؤمنين علي(ع) ـ آغاز گشته بود، در سدرةالمنتهي پايان پذيرفت. سپس به پيامبر دستور داده شد از همان راهي كه عروج كرده است، باز گردد.

پيامبر هنگام بازگشت، در بيت‌المقدس فرود آمد و از آنجا راه مكه را در پيش گرفت. ايشان در ميانه راه به كاروان بازرگاني قريش برخورد كرد، در حالي كه آنان شتري را گم كرده بودند و در پي آن مي‌گشتند. پيامبر از آبي كه در ميان ظرف آنان بود، قدري نوشيد و باقي مانده آن را به زمين ريخت و بنابر روايتي، روي آن، سرپوش گذارد. حضرت محمد(ص) پيش از طلوع فجر در خانه «ام هاني» از مركب فضاپيماي خود فرود آمد.6

مشاهدات زميني رسول خدا(ص)

با توجه به آنكه معراج در نوبت‌هاي متعددي انجام شده و در هر كدام از اين سفرها پيامبر(ص) مشاهدات متفاوتي داشته‌اند، لذا در هر فرصتي كه پيش مي‌آمده به فراخور شرايط صحنه‌اي از آن ماجراها را براي اصحاب و اطرافيان خويش ترسيم و تصوير مي‌كرده‌اند.

حضرت محمد(ص) در خانه ام هاني، براي نخستين بار، راز سفر خود را با دختر عمويش، ام‌هاني در ميان گذاشت. سپس هنگامي كه روز آغاز گشت، قريش و مردم مكه را از اين جريان باخبر ساخت. داستان معراج و فضانوردي شگفت‌انگيز پيامبر در آن مدت كوتاه كه به نظر قريش، امري ناممكن بود، همه جا پخش شد. سران قريش بيش از پيش بر محمد(ص) خشم گرفتند و بنابر عادت هميشگي خود، به تكذيب او برخاستند. از ايشان خواستند كه وضع ظاهري ساختمان بيت‌المقدس را بيان كند. آنان گفتند: كساني در مكه هستند كه بيت‌المقدس را ديده‌اند. اگر راست مي‌گويي، آنجا را تشريح كن تا ما تو را در اين خبر شگفت‌انگيز، تصديق كنيم.

پيامبر بزرگوار اسلام، وضع ظاهري ساختمان بيت‌المقدس را براي آنان بازگو كرد. افزون بر آن، حوادثي را كه در ميانه راه مكه و بيت‌المقدس و هنگام بازگشت از معراج رخ داده بود، بيان كرد. ايشان گفت: «در ميان راه، به كاروان فلان قبيله برخوردم كه شتري از آنها گم شده بود. در ميان اثاثيه آنان، ظرف آبي بود كه من از آن نوشيدم. سپس آن را پوشاندم. در جاي ديگر به گروهي برخوردم كه شتري از آنها رميده و دست آن شكسته بود.» قريش گفتند: از كاروان قريش خبر ده. پيامبر فرمود: «آنان را در «تنعيم» (در ابتداي حرم) ديدم كه شتري خاكستري رنگ در پيشاپيش آنان حركت مي‌كرد. آنان كجاوه‌اي روي شتر گذارده بودند و اكنون به شهر مكه وارد مي‌شوند».

قريش از اين خبرهاي قطعي، سخت ناراحت شدند و گفتند: اكنون صدق و كذب گفتار او براي ما آشكار مي‌شود. همه انتظار مي‌كشيدند كه كاروان چه زماني وارد شهر مي‌شود. ناگهان پيشگامان كاروان وارد شهر شدند. اهل كاروان، شرح قضيه را همانگونه كه رسول اكرم(ص) بازگفته بود، تصديق كردند.7

معراج از زبان پيامبر اعظم(ص)

پيامبر(ص) فرمود:

من در مكه بودم كه جبرييل نزد من آمد و گفت: «اي محمد! برخيز». برخاستم و كنار در رفتم. ناگاه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل را در آنجا ديدم. جبرئيل، مركبي به نام «براق» نزد من آورد و به من گفت: «سوار شو». بر براق سوار شدم و از مكه بيرون رفتم. به بيت‌المقدس رسيدم. هنگامي كه به بيت‌المقدس رسيدم، فرشتگان از آسمان نزد من به زمين فرود آمدند و مرا به داشتن مقام و منزلت ارجمند در پيشگاه خداوند مژده دادند. آنگاه در بيت‌المقدس نماز خواندم.8

در روايت ديگر آمده است كه پيامبر اعظم(ص) فرمود:

ابراهيم خليل(ع) به همراه گروهي از پيامبران پيش من آمدند و مرا بشارت دادند. سپس موسي و عيسي(ع) آمدند. پس از آن، جبرييل دستم را گرفت و مرا بالاي صخره (سنگي در بيت‌المقدس) برد و بر روي آن نشاند. ناگاه ماجراي معراج را پيش خود ديدم كه مانند آن را در شكوه و جلال، هرگز نديده بودم. از آنجا به آسمان دنيا (آسمان اول) صعود كردم. آنان به من سلام مي‌كردند.

سپس جبرئيل مرا به آسمان ششم برد. در آنجا، انبوه آفريدگان و كروبيان (مجردات و فرشتگان و ارواح) را ديدم. سپس همراه جبرئيل به آسمان هفتم صعود كردم. در آنجا با آفريدگان خدا و فرشتگان بسيار ديدار كردم.9

حديث معراج

از جمله روايات مشهوري كه به ماجراي معراج مي‌پردازد روايت اخلاقي مفصلي است كه سخنان خداوند متعال را خطاب به حبيب خود محمد مصطفي(ص) در بر مي‌گيرد. در واقع پيام‌هاي خداوند و سوغات رسول او(ص) از اين سفر براي مسلمانان و پيروان ايشان در همه اعصار و دوران‌ها بوده و با توجه به اهميتي كه داشته شرح‌هاي متعددي بر آن نوشته شده است.10

در اين روايت مفصل از برترين كردار، شايستگان محبت خداوند، پارساترين مردمان، ويژگي دنيازدگان، ويژگي اهل آخرت، پاداش زاهدان،‌ پرهيزكاري زينت مؤمن، ارزش سكوت، اهميت رزق حلال،‌ جايگاه و اثر روزه و ويژگي عابدان و مسائلي از اين دست سخن به ميان آمده است.

مشاهدات پيامبر اعظم(ص) در آسمان

ضمن روايت فوق و ديگر رواياتي كه به نقل ماجراي معراج مي‌پردازند، گزارش‌هايي از مشاهدات حضرت محمد(ص) از آسمان‌ها، اهل بهشت و اهل جهنم و ملائكه آمده كه به نحوي هر كدام سعي در تكميل روايات بالا با ارائه شواهد و نمونه‌هايي از آثار اعمال دارند.11

همراهان رسول اكرم(ص) در معراج

در بعضي از احاديثي كه از ائمه معصومين(ع) دربارة معراج آمده، از رسول خدا(ص) نقل كرده‌اند كه فرمود:

من وقتي همة مراحل را طي كرده و از آسمان‌ها گذشتم و به بيت‌المعمور و نزديك سدرةالمنتهي رسيدم، بعضي از اصحابم مرا همراهي مي‌كردند. آنها كه لباس نو در بر داشتند وارد شدند و آنها كه نداشتند ماندند. عده‌اي را به همراه خود بردم و عده‌اي به همراهم آمدند.12

كه ظاهراً اشاره به معصومين(ع) و آن دسته از مؤمناني است كه به دنبال ايشان آن مقام را طي كردند و در آينده در ضمن نماز كه ره آورد اين معراج است، خواهند كرد.11

موعود(ع) در معراج

اصلي‌ترين مشاهده پيامبر اعظم(ص) در شب معراج را بايد شهود انوار مقدسه ائمه(ع) بدانيم كه اصحاب متعددي روايت ذيل يا مشابه آن را از آن حضرت نقل كرده‌اند و همان‌طور كه خواهيم ديد در ميان دوازده امام(ع)، حضرت مهدي(ع) جايگاهي ويژه و ممتاز دارند. ضمن اين روايات نقل شده است كه رسول خدا(ص) فرمود:

همانا خداي عزوجل در آن شب كه به گردشي شبانه برده شدم (معراج) به من وحي فرمود: اي محمد چه كسي را در زمين ميان امتت به جاي خود گذاشتي؟ ـ در حالي كه خدا خود بدان آگاه‌تر بود ـ عرض كردم: پروردگارا، برادرم را فرمود: اي محمد، علي ابن ابي‌طالب را؟ عرض كردم: بلي اي خداي من، فرمود: اي محمد من ابتدا از مقام ربوبيت نظري بر زمين افكندم و تو را از آن اختيار كردم. هيچ گاه يادي از من نمي‌شود مگر اينكه تو نيز با من ياد كرده شوي. من خود محمودم و تو محمد؛ سپس نظري ديگر بر زمين افكندم و از آن علي بن ابي‌طالب را برگزيدم و او را وصي تو قرار دادم، پس تو سرور پيامبران و علي از نام‌هاي من است و «علي» (مشتق آن) نام اوست. اي محمد، من، علي و فاطمه و حسن و حسين و امامان را از يك نور آفريدم؛ سپس ولايت ايشان را بر فرشتگان عرضه داشتم، هر كه آن را پذيرفت از مقربين گرديد و هر كه آن را رد نمود به كافران پيوست. اي محمد، اگر بنده‌اي از بندگانم مرا چندان پرستش كند تا رشته حياتش از هم بگسلد و پس از آن در حالي كه منكر ولايت آنان است با من روبه‌رو شود، او را در آتش دوزخ خواهم افكند سپس فرمود: اي محمد، آيا مايلي آنان را ببيني؟ عرض كردم: بلي. فرمود: قدمي پيش گذار.‌ من قدمي جلو نهادم. ناگاه ديدم علي بن ابي‌طالب و حسن و حسين و علي‌بن الحسين و محمد بن علي و جعفربن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و حسن بن علي آنجا بودند و حجت قائم همانند ستاره‌اي درخشان در ميان آنان بود، پس عرض كردم: پروردگار من اينان چه كساني‌اند؟ فرمود: اينان امامان هستند و اين يك نيز قائم است كه حلال‌كننده حلال من و حرام‌دارنده حرام من است، و از دشمنان من انتقام خواهد گرفت. اي محمد، او را دوست بدار كه من او را دوست مي‌دارم و هر كس را كه او را دوست بدارد نيز دوست مي‌دارم.14

 

گزارش خبرگزاري فارس، به نقل از تقويم شيعه، معراج پيامبر(ص) پنج سال بعد از بعثت در چنين روزي واقع شده است. همچنين معراج پيامبر(ص) در 21 ماه رمضان نيز نقل شده است.
معراج از جمله ضروريات اسلام است، و آيات كريمه و احاديث متواتره ثابت شده است كه خداوند متعال حضرت رسول (ع) را در يك شب از مكه معظمه تا مسجد الاقصي و از آنجا به آسمان‌ها تا سدرة‌المنتهي و ارض اعلي بود، و عجايب آفرينش آسمان‌ها را به آن حضرت نماياند و رازهاي نهاني و معارف نامتناهي را به ‌آن حضرت القا فرمود و آن حضرت در بيت المعمور تحت عرش به عبادت حق تعالي قيام فرمود و با انبياء(ع) ملاقات كرد و داخل بهشت شد و منازل اهل بهشت و احوال كساني كه در عذاب بودند را مشاهده فرمود.
احاديث متواتر دلالت دارد كه عروج آن حضرت به بدن بوده نه به روح، و در بيداري بوده نه در خواب.
اقوال ديگر در تعيين روز معراج چنين است: 17 ماه رمضان سال 12 قبل از هجرت، 17 ربيع الاول قبل از هجرت، 17 رجب قبل از هجرت، 17 ماه رمضان 5 سال قبل از بعثت، 27 ماه رمضان، 21 ماه رمضان.
درباره مكاني كه آغاز حركت پيامبر(ع) به سوي معراج بوده نيز چند قول است: از منزل خديجه (ع)، از منزل ام هاني خواهر اميرالمؤمنين (ع)، از شعب ابي‌طالب(ع).
امام صادق(ع) فرمودند: حق تعالي حضرت رسول (ع) را صد و بيست و چهار مرتبه به آسمان برد، و در هر مرتبه به آن حضرت درباره ولايت و امامت امير‌المؤمنين (ع) و ديگر ائمه طاهرين(ع) زياده از ساير فرايض تاكيد و توصيه فرمود.

* امروز؛ سالروز جنگ بدر
در روز جمعه 17 رمضان سال دوم هجرت جنگ بدر كبري به وقوع پيوست. 18 يا 19 اين ماه هم ذكر شده است.
تعداد مسلمانان 313 نفر و تعداد شهداي آنان 9 تا 14 نفر، و تعداد كفار 950 نفر بود. مقتولين كفار 70 نفر بودند و 70 نفر را هم مسلمانان اسير گرفتند. 35 نفر از 70 نفر كشته‌هاي كفار به دست امير المؤمنين علي (ع) به قتل رسيدند.
در اين جنگ ابوجهل نيز كشته شد. ابوجهل يا هشام بن مغيره مخزرمي از دشمنان سرسخت پيامبر (ع) بود و او با اينكه نامش هشام بود ولي از فرط بدجنسي و زشت سيرتي به ابو‌جهل مكني شد. ابوجهل در مكه رسول اكرم(ع) را بسيار آزار و اذيت كرد.

 

 

(0) نظر

احاديث ناب

  پيامبر اكرم (ص): دنيا بهشت كافر و زندان مومن است                                     

پيامبر اكرم (ص): بدانيد كه بهشت و دوزخ به هر يك از شما از بند كفشش نزديكتر است.

پيامبر اكرم (ص): هر كه مشتاقِ بهشت است به كارهاي خوب مي شتابد.

پيامبر اكرم (ص): بهترين امت من آنهايند كه به دنيا بي اعتناتر و به آخرت مشتاق تر باشند.

پيامبر اكرم (ص): مومن با همت ترين مردم است كه هم به كار دنيا و هم به كار آخرت اهتمام دارد.

پيامبر اكرم (ص): هرگز مسلماني را تحقير مكن، زيرا كوچكشان نزد خداوند بزرگ است.

امام علي (ع): دل بستن به دنيا با وجود آن همه رنج هايي كه از او مي بيني ناداني است.

امام علي (ع): دنيا گذرگاه است نه جاي ماندن.

امام علي (ع): دنيا براي رسيدن به آخرت آفريده شده نه براي رسيدن به خود.

امام علي (ع): دنيا فريب مي دهد،زيان مي رساند و تند مي گذرد.

امام علي (ع): آخرت نزديك و زمان ماندن در دنيا اندك است.

امام علي (ع): امروز هنگام عمل است نه حسابرسي و فردا هنگام حسابرسي است نه عمل.

امام علي (ع): نفس هاي تو اجزاي عمر تو هستند، پس آنها را جز در اطاعت خداوند به پايان مبر.

امام علي (ع): ترك گناه آسان تر از درخواست توبه است.

امام علي (ع): مردم دشمن چيزهايي هستند كه نمي دانند.

امام علي (ع): خوابيدن با يقين برتر از نمازخواندن با شك و ترديد است.

امام علي (ع): آنچه مردگان ديدند اگر شما مي ديديد، ناشكيبا بوديد و مي ترسيديد.

امام علي (ع): آن كس كه بهشت و دوزخ را در پيش روي خود دارد، در تلاش است.

امام علي (ع): ميان شما تا بهشت يا دوزخ فاصله اندكي جز رسيدن مرگ نيست.

امام علي (ع): از كساني مباش كه بدون عمل صالح به آخرت خود اميدوار است.

امام علي (ع): در شگفتم از آن كس كه مردگان را مي بيند و مرگ را از ياد برده است.

امام علي (ع): با مردم آنگونه معاشرت كنيد كه اگر مرديد براي شما اشك بريزند.

امام علي (ع): پاداش آخرت رنج و سختي دنيا را از ياد مي برد.

امام علي (ع): به دنيا آرامش يافتن در حالي كه ناپايداري آن مشاهده مي گردد از ناداني است.

امام علي (ع): دنيايي كه در ديده ها زيباست، جايگزين آخرتي نشود كه آن را زشت مي انگارند.

امام علي (ع): مومن با چشم عبرت به دنيا مي نگرد و از دنيا به اندازه ضرورت بر مي دارد.

امام علي (ع): مُردن از شما آغاز نشده و به شما نيز پايان نخواهد يافت.

امام علي (ع): كسي كه براي دنيا به دين عمل كند، كيفرش نزد خدا دوزخ است.

امام علي (ع): اگر بنده خدا، اجل و پايان كارش را مي ديد با آرزو و فريب آن دشمني مي ورزيد.

امام علي (ع): عمري كه خدا از فرزند آدم پوزش را مي پذيرد شصت سال است.

امام علي(ع): كسي كه به ياد سفر طولاني آخرت باشد خود را آماده مي سازد.

امام علي (ع): مردگان به راهي در اندرون هاي برزخ قدم نهادند و زمين در آنجا به آنان چيره گشت و گوشت هايشان را خورد.

امام علي (ع): انسان با نفسي كه مي كشد قدمي به سوي مرگ مي رود.

امام علي (ع): هر كس پاياني است، تلخ يا شيرين.

امام علي (ع): حق سنگين، امّا گوارا، باطل سبك ولي كشنده.

امام علي (ع): از حرام دنيا چشم پوشي كن تا خداوند زشتي هاي آن را به تو نشان دهد.

امام علي (ع): كسي كه ميان خود و خدا را نيكو گرداند، خدا ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد.

امام علي (ع): خداوندِ سبحان امور را بر اساس حكم و قضاي خودش جاري مي سازد نه آنگونه كه تو مي پسندي.

امام علي (ع): هشدار! خداوند چنان پرده پوشي كرده كه مي پنداري تو را بخشيده است.

امام علي (ع): هر كه خداوند بخواهد بنده خود را اصلاح كند او را سه چيز نصيب مي كند: كم گويي، كم خوري، كم خوابي.

امام علي (ع): خدا به وسيله اهل بيت (ع) پشت خميده دين را راست نمود.

امام علي (ع): ياد ما اهل بيت شفا بخش بيماري ها، ناخوشي ها، درمانگرِ وسوسه شك است.

امام علي (ع): من كمتر از آنم كه بر زبان آوري و برتر از آنم كه در دل داري.

امام صادق (ع): كساني كه بر اثر گناهان مي ميرند بيشتر از كساني كه بر اثر رسيدن اجل مي ميرند.

امام صاق (ع): آن كه خدا را شناخت از خدا ترسيد و آن كه از خدا ترسيد دل از دنيا بركند.

امام صادق(ع): هر امري كه خداوند بر آن غلبه كند خود عذر بنده اش را مي پذيرد.

 

 

 

 

(0) نظر
X